گاهیوقتا دلم برای خودم تنگ میشه

این درد نوشته ها نه دلنشین اند نه زیبا اینها یک مشت حرف زخم خورده ی بغض دارند که نشانی درد ناک از یک عشق ناکام دارندو تنها مخاطب شان غایب است !!

گاهیوقتا دلم برای خودم تنگ میشه

این درد نوشته ها نه دلنشین اند نه زیبا اینها یک مشت حرف زخم خورده ی بغض دارند که نشانی درد ناک از یک عشق ناکام دارندو تنها مخاطب شان غایب است !!

شرح شیدائی


کی ز لبهایم بر آید ، " شرح شیدائی " عشقم

من به این شوریدگی ها ، مایه ی جان را سرشتم



هـمره هر قطره اشکی ، گفته ام فریاد عاشق

با هر آن تک قطره اشکی ، قصه ی دل ر ا نوشتم



من که در اوج کمالی عشق را در سینه دارم

کی عجب باشد اگر من ، حرف را در سینه کُشتم



گفته های عاشقانه کی زبان عاشقان است

منکه عاشق تر ز عشقم ، از سخن دیگر گذشتم



فرق عاشق دل به دنیا با دگر مردم همین است

عشق چون باری به قلبم ، کوله بار غم به پشتم



گفتگو حاصل ندارد ، تک نگاهی صد کلام است

من که دیدم آن نگه را ، همچو حوری در بهشتم



شعر "شیدایی " سرودن ، مذهب عاشق دلان نیست

عشق گر پرده دریدم ، شاعری خودخواه و زشتم



پختگی ها در سکوت است ، بلااَخص در عشق عاشق

گر سخن گویم به خامی ، کمتر از آن تازه خشتم



عشق پرشور چو داری ، خود دگر رسوای عشقی

من که حرفی هم نگفتم ، حرفایی مانده پشتم !



گفتن از احساس عاشق چو گنه کرد به دنیاست

حرف من مانده به چشمم ، همره اشک درشتم



گاه در شوریدگی ها ، حرف گویای دلم نیست

در پی ِ تازه کلامی بس درون سینه گشتم



گر به الفاظ زمینی عشق را آلوده سازم

آسمانی عشق خود را گوئیا بیهوده کشتم !




فرزانه شیدا
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد