گاهیوقتا دلم برای خودم تنگ میشه

این درد نوشته ها نه دلنشین اند نه زیبا اینها یک مشت حرف زخم خورده ی بغض دارند که نشانی درد ناک از یک عشق ناکام دارندو تنها مخاطب شان غایب است !!

گاهیوقتا دلم برای خودم تنگ میشه

این درد نوشته ها نه دلنشین اند نه زیبا اینها یک مشت حرف زخم خورده ی بغض دارند که نشانی درد ناک از یک عشق ناکام دارندو تنها مخاطب شان غایب است !!

نمی دانی که چقدر دلتنگم عزیزم



دلم تنگ است برای در کنارت بودن

دلم تنگ است برای خیره شدن در چشمانت

نازنینم نمیدانی که شبها تا سحر به یاد روزهایی که در کنار هم

بودیم

و درد دل میکردیم اشک میریزم

نمیدانی که دیداری دوباره در وجودم آتش عشقت را برانگیخته

کرده است

نمیدانی چندین برابر از قبل به قلب مهربان و عاشقت وابسته

شده ام

و باری دیگر عهد سوختن و ماندن را به تو دادم

هنوز رنگ چشمانت در خاطرم مانده و زنگ صدایت در گوشم

زمزمه میکند

انتظار به پایان رسید و تو را از نزدیک تماشا کردم

و به محبتت آمیخته شدم

ای پاکترین احساس به یادت آنقدر از اعماق وجود اشک خواهم

ریخت

تا تو را دوباره ببینم و تو را باری دیگر در آغوش بکشم

و باری دیگر دستان گرمت را بفشارم و با همان دستها صورتم را

نوازش دهی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد