گاهیوقتا دلم برای خودم تنگ میشه

این درد نوشته ها نه دلنشین اند نه زیبا اینها یک مشت حرف زخم خورده ی بغض دارند که نشانی درد ناک از یک عشق ناکام دارندو تنها مخاطب شان غایب است !!

گاهیوقتا دلم برای خودم تنگ میشه

این درد نوشته ها نه دلنشین اند نه زیبا اینها یک مشت حرف زخم خورده ی بغض دارند که نشانی درد ناک از یک عشق ناکام دارندو تنها مخاطب شان غایب است !!

موج ز خود رفته رفت ساحل افتاده ماند .

موج ز خود رفته رفت ساحل افتاده ماند .

این، تن فرسوده را،پای به دامن کشید؛

و آن سر آسوده را،سوی افق ها کشاند.

ساحل تنها، به درددر پی او ناله کرد:

«موج سبکبال من،بی خبر از حال من،

پای تو در بند نیست.بر سر دوشت، چو من،

کوه دماوند نیست.

«هستم اگر می روم» خوشتر ازین پند نیست .

بسته به زنجیر را لیک خوش آیند نیست.»

ناله خاموش او، در دلم آتش فکند 

رفتن؟ ماندن؟ کدام؟ ای دل اندیشمند؟

گفت:«به پایان راه، هر دو به هم می رسند»

عمر گذر کرده را غرق تماشام شدم:

سینه کشان همچو موج، راهی دریا شدم

هستم اگر میروم، گفتم و رفتم چو باد

تن، همه شوق و امید، جان همه آوا شدم

بس به فراز و نشیب، رفتم و باز آمدم،

زآنهمه رفتن چه سود؟ خشت به دریا زدم!

شوق در آمد ز پای، پای درآمد به سنگ

و آن نفس گرم تاز، در خم و پیچ درنگ؛

اکنون، دیگر، دریغ، تن به قضا داده است!

موج ز خود رفته بود، ساحل افتاده است

نظرات 1 + ارسال نظر
شحر دهقان 1391/07/06 ساعت 00:54

عالی بود مرسی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد