دلتنگی این روزهای من پر از فراموشی خاطرات شده
گاهی اوقات دلم تنگ میشه ولی سعی میکنم همین دلتنگی هم فراموش کنم
چون دیگه این دلتنگی هام برام معنا و مفهومی نداره
شدم یه موجود سرد و بی روح و خسته از دوستت دارم های دروغی
الان که این چیزا نیست راحتم خیلی راحت تر از قبل
ولی جای خالی قلب مهربونم رو کم دارم که ازم گرفتن
من تورابیشترازغرورم دوست داشتم وتوغرورت رابیشترازمن...
حالااما...
بگذریم...
نه چیزی ازغرورتومانده نه ازدوست داشتن من!!!
اهای مخاطب خاص قدیم خوب بخون:
به سلامتی خودم که به خاطر تو قید بهتر از تو رو زدم
به سلامتی خودم که بخاطرت خواستم تک پر باشم اما پری نذاشتی واسه پریدنم.
به سلامتی خودم که اگه دروغی هم گفتم بخاطر ترس از دست دادنت بود
به سلامتی خودم که در مورد احساسم دروغ نگفتم
به سلامتی خودم که خیلی از همون کسایی که مثل چشمت بهشون اعتماد داری
بهم نخ دادن و خواستن باهام باشن ولی چون واقعا دوست داشتم
به خودم اجازه ندادم حتی بهشون فکر کنم
به سلامتی خودم که با وجود اینکه کامل نبودم ولی مطمئنم هیچکس اندازه من به دردت نمیخورد
به سلامتیه خودم که چیزایی در موردت شنیدم
که خیلی برام تحملش سخت بود
ولی نزاشتم تو روحتم با خبر شه چون باورنداشتم
به سلامتی خودم که میتونستم ازت انتقام بگیرم ولی نگرفتم
به سلامتی خودم که مطمئنم برمیگردی و دلت هنوز بامنه ولی با وجود اینکه هنوزم یه کم دوست دارم ولی دیگه نگاهتم نمیکنم....
بعد از تو سایز دلم دیگه باکسی جور نشد میدونم توهم مثل منی.
ولی مطمئن باش اگه تا اخر هم تنها بمونم دیگه چشمامو بهت حتی قرض هم نمیدم
درد دارد!!
امروز حرفی برای گفتن نداشته باشی
با کسی که تا..
دیروز ..
تمام حرفایت را فقط به اومی گفتی..!