گاهیوقتا دلم برای خودم تنگ میشه

این درد نوشته ها نه دلنشین اند نه زیبا اینها یک مشت حرف زخم خورده ی بغض دارند که نشانی درد ناک از یک عشق ناکام دارندو تنها مخاطب شان غایب است !!

گاهیوقتا دلم برای خودم تنگ میشه

این درد نوشته ها نه دلنشین اند نه زیبا اینها یک مشت حرف زخم خورده ی بغض دارند که نشانی درد ناک از یک عشق ناکام دارندو تنها مخاطب شان غایب است !!

یادت هست

یادت هست روزی را که من با کوله باری از حقیقت آمدم سویت

به من گفتی دلت از دردهای کهنه لبریز است

و من گشتم پرستار دل تنگت

و یادت هست چندی بعد می گفتی

تو را دیگر نمی خواهم

تو هرگز اشکهایم را نمی دیدی

به قلب ساده و بی کینه و پاکم چه بی رحمانه خندیدی

برو با هرکه می خواهی،بخوان با هرکه می مانی

ولی نفرین من روزی تو را چون قاصدک بر باد خواهد داد

تو را هرگز نمی بخشم...

رفت در ظلمت

بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم

همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم


 

 

شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم


 

شدم آن عاشق دیوانه که بودم


 

 

در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید


 

 

باغ صد خاطره خندید


 

 

عطر صد خاطره پیچید


 

 

 یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم


 

 

پر گشودیم و درآن خلوت دلخواسته گشتیم 


 

 

 ساعتی بر لب آن جوی نشستیم

  


تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت

 

 من همه محو تماشای نگاهت

 

آسمان صاف و شب آرام


 

 

بخت خندان و زمان رام

 


 خوشه ماه فرو ریخته در آب


 

 شاخه ها دست بر آورده به مهتاب

 


شب و صحرا و گل و سنگ 

 

 همه دل داده به آواز شباهنگ

 یادم آید تو به من گفتی از این عشق حذر کن

 

لحظه ای چند بر این آب نظر کن


 

 

آب آیینه عشق گذران است


 

تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است


 

باش فردا که دلت با دگران است


 

تا فراموش کنی چندی از این شهر سفر کن

 

 

با تو گفتم حذر از عشق ؟ ندانم

 

سفر از پیش تو ؟ هرگز نتوانم


 

 

روز اول که دل من به تمنای تو پر زد


 

چون کبوتر لب بام تو نشستم 


 

 تو به من سنگ زدی من نه رمیدم نه گسستم

 


 

بازگفتم که تو صیادی و من آهوی دشتم


 

 

تا به دام تو در افتم همه جا گشتم و گشتم


 

 

حذر از عشق ندانم


 

 

سفر از پیش تو هرگز نتوانم نتوانم


 

 

اشکی از شاخه فرو ریخت


 

 

مرغ شب ناله تلخی زد و بگریخت


 

اشک در چشم تو لرزید


 

ماه بر عشق تو خندید


 

 

یادم آید که دگر از تو جوابی نشنیدم


 

پای دردامن اندوه کشیدم


 

 

نگسستم نرمیدم

 

 

رفت در ظلمت غم آن شب و شبهای دگر هم

 

 

نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم 

 

 

 نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم

 

 

بی تو اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم.

یادمان باشد




 یادمان باشد اگر شاخه گلی را چیدیم

وقت پر پر شدنش سوز و نوایی نکنیم


 یادمان باشد سر سجاده عشق
جز برای دل محبوب دعایی نکنیم

 یادمان باشد از امروز خطایی نکنیم
گرچه در خود شکستیم صدایی نکنیم

 یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند
طلب عشق ز هر بی سر و پایی نکنیم

رمز آرامش در 60 گام

گام1: فهرستی از موفقیت هایی را که تا کنون نصیبتان شده را تهیه کنید.

گام2: هر چند وقت یک بار به میان طبیعت بروید و در محیطی سبز و سرشار از آرامش قدم بزنید.
.

ادامه مطلب ...

قصه از کجا

قصه از کجا شروع شد

از گل و باغ و جونه

از صدای مهربون و یه سلام عاشقونه

اومدم به مهربونی که بگم با تو یه رنگم

تا بگم چه نازنینی ای شکوفه ی قشنگم

 عشق تو برای قلبم اولین و آخرین

تویی تنها همزبونم که همیشه نازنینه

اگه ده سال اگه صد سال شب و روز با تو باشم

تو واسم هنوز همونی که برام عزیزترینی

  ای سلام عاشقونه

ای عزیز آشیونه

عشقمون کاشکی همین جوری بمونه

ای سلام عاشقونه

ای عزیز آشیونه

عشقمون کاشکی همین جوری بمونه

پشیمانی

مادرم میگفت :


عاشقی یک شب است


و


پشیمانی هزار شب است



پشیمانم که چرا یک شب عاشقی نکرده ام



دکتر شریعتی