یه زندگی ایده ال یعنی :

قبل اومدنش براش ارایش کنی...

عطر بزنی...لباس نو تنت کنی...وختی اومد بپری بغلش...بوسش کنی

دستتو دور گردنش بندازی..نگات کنه..نگاش کنی بگه خانومم عاشقتم..

بگی مرد من دیوونتم..با صدای مردونه تو بغلت بخنده..

با طراوت زنونه شوخی کنی..وختی جلوی اینه وامیسته برات فیگور بگیره..

بگه عضله رو نگا..بخندی بگی تو قویترین مرد جهانی..

یهو تو گوشش بگی دوستت دارم..تو گوشت بگه میمیرم نباشی..

زندگی یعنی با تموم سختیاش خوشبخت باشی...

به شرط اینکه اونی که باید باشه ، باشه..!  

+ تاريخ یکشنبه هفتم تیر ۱۳۹۴ساعت 4:13 نويسنده رها |

مهم نیست که دیگر باشی یا نه...

مهم نیست که دیگر دوسم داشته باشی یا نه...

مهم نیست که دیگر مرا به خاطر بیاوری یا نه...

مهم نیست که دیگر تو را با دیگری میبیم یا نه...

مهم اینست که زمانی که تنها میشوی...

زمانی که دلت گرفت چگونه و با چه رویی سر  به اسمون میبری و میگویی :

خدایا من که گناهی نکردم....پس چه شد؟؟ !

این خط ... این نشون ... به همون خدایی که میپرستیش ... من ...جاده رو هم از رفتنت پشیمون میکنم !

قرار نیست من هم دل کس دیگه ای رو بسوزونم !

به جاش کسی رو که وارد زندگیم میشه اینقدر خوشبخت میکنم که به هر روزی که جای اون نیست به خودت لعنت بفرستی.....

روز مرگم......

تو اخرین نفسم فقط یه چیزی بهت میگم :

اینجوری میرن ، نه اونجوری....!!

+ تاريخ چهارشنبه سی و یکم اردیبهشت ۱۳۹۳ساعت 11:46 نويسنده رها |

شب است...

کلنجار می روم با خودم ! با دلتنگی هایم...

با قلب شکسته ام..

با غرور له شده ام...

سراغش را بگیرم..نگیرم..بگیرم..نگیرم..

نزدیک صبح است ! دلم را به دریا زدم...

   ((مشترک مورد نظر در حال مکالمه است))

دلتنگی...؟ حاضر

غم... ؟ حاضر

درد...؟ حاضر

دوری...؟ حاضر

عشق...؟

بلندتر میخوانم..عشق...؟

باز هم نیامده؟؟؟...

غیبت هایش از حد مجار چندیست که گذشته اخراجش میکنم !

                       بالاخره یک روز خوب میاد...

                     روزی که همه جمع میشوند..

                              و حسرت یک لحظه دیدن مرا میخورند !

                     روزی که بالاتر از همه من هستم...

                    ویک نفر از بین آن شلوغی فریاد میزند و میگوید!!

                       بلند بگو لا اله الا الله....

      

+ تاريخ جمعه نوزدهم اردیبهشت ۱۳۹۳ساعت 3:29 نويسنده رها |

میگویند اسب نجیب است..سگ وفادار است..

روباه حقه باز است..شیر شجاست..

خوک شهوت ران است..خرگوش ترسوست..

الاغ نفهم است..گرگ خونخوار است..

راستی آدم..؟؟

تو که همه اینها را یک جا داری..چه جانوری هستی...!!!

 

 

                 دیشب در خواب ناگهان خدا در گوش من گفت :

                 تو را چه به عشق؟ گفتم چرا ؟

                    گفت : تو خوابی و عشقت در آغوش دیگری...

             لبخندی زدم و گفتم :خدایا این مخلوق توست !

                     شاید تو در خوابی خبر از رسم دنیا نداری...!!!

 

 

یه شب که خیلی دلم هواشو کرده بود اس داد ک

خیلی دوست دارم...تا اومدم بگم ..ما بیشتر

دیدم فرستاده شرمنده اشتباه شد..

 

اونی که از من گذشت واسه من در گذشت...

روحش شاد و یادش فراموش باد...!!!

 

+ تاريخ جمعه چهارم بهمن ۱۳۹۲ساعت 14:39 نويسنده رها |

مدتیست دلم شکسته از همان جای قبلی...!

کاش میشد آخر اسمت نقطه گذاشت تا دیگر شروع نشوی...!

کاش میشد فریاد بزنم:پایان

دلم خیلی گرفته است........

اینجا نمیتوان به کسی نزدیک شد...

آدمها از دور دوست داشتنی ترند...!

خداروشکر !

بعد اینهمه زندگی منم یه چیز شدم...

*فراموش*

 

 

میگفت یا تو یاهیچکس!

 !چه میدانستم این روزها (هیچکس) هم برای خودش کسی است !

حس اون سیگاری رو دارم که همه جا حرف از ترکشه !!

 

هیچکس نفهمید که خدا هم تنهاییش را

فریاد می زند *قل هو الله احد*.

+ تاريخ پنجشنبه بیست و یکم شهریور ۱۳۹۲ساعت 3:34 نويسنده رها |

دوست جونیام حتما جوابشو بدین برام مهمه مرسی

+ تاريخ شنبه بیست و دوم تیر ۱۳۹۲ساعت 3:22 نويسنده رها |

تنها یک خداحافظی بی دلیل

دل همه سلام هایم را شکست...!

یکی بود که اونم رفت...

کاش از همون اول هم غیر خدا هیچکس نبود!...

 

 

نمی دانم چگونه دست و پایت سالم هستند!

وقتی آنجور از چشمانم افتادی...

دمش گرم...!

باران را میگویم!

به شانه ام زد وگفت :خسته شدی ؟

امروز را تو استراحت کن...

من به جایت میبارم...

دیگه از میم مالکیت استفاده نمیکنم...شب بخیر نفسش!

 

مثل هر شب برای تو مینویسم!!!

تو هم به نیت هر که دوست داری بخوان.

+ تاريخ شنبه بیست و دوم تیر ۱۳۹۲ساعت 3:6 نويسنده رها |

آهای کافه چی !!!

در این روزهای پر رفت و بی امد...

ندیدی عزیزی را که تمام تلاشش در رفتن بود و نماندن؟

این آخری ها خبر دیدنش را در کافه ای به من دادند

اگر رفته که هیچ ! اگر در پس رفتنش آمدی بود تو قهوه ای تلخ تر

از تمامی تلخ ها به حساب من برایش بریز اگر از تلخی اش

گله و شکایتی کرد بگو: فلانی گفت این تلخی در برابر رفتنت هیچ است...!

بگو : که فلانی در به در این کافه و آن کافه در پی تو بود بی انصاف...!

رفتم گفتم از "خیرش "می گذرم...

شنیدم که زیر لب گفت از "شرش"خلاص شدم...بی انصاف

 

 

کاش باز معلمی بودو انشایی می خواست!!!

روزگار خود را چگونه می گذرانید؟

تا چند خطی برایش درد و دل می کردم...

نه من دستهایش را رها میکنم

نه او دلش می اید از من جداشود

وهمیشه وهمه جا باهمیم

منو....تنهایی


درد داشت وقتی تو رفتی همه گفتند دوستت نداشت

ومن هنوز نتوانستم ثابت کنم که هرشب با عاشقانه هایت خوابم میکردی

+ تاريخ پنجشنبه پانزدهم فروردین ۱۳۹۲ساعت 17:12 نويسنده رها |

عیدتووووووووووووون مباااااااارک دوستاااااااااااای من ...!

امیدوارم سال خوبی داشته باشین فقط ازتون خواهش میکنم ک موقع خوندن دعای  تحویل سال منم دعا کنین خیلی تو زندگیم مشکل دارم ب دعاتونم محتاج...

از همتونم ممنون دوستووووووووووووووووووووون دااااااااااااااااااارم

بوس بوس !

+ تاريخ چهارشنبه سی ام اسفند ۱۳۹۱ساعت 4:16 نويسنده رها |

دلم واسه اون روزایی تنگ شده که کسی را دوست نداشتم...

چه خوب بود اون بی خیالی ها ...!!!

 

همه چیز از یک گریه شروع شد...

     نه!

این یک داستان عاشقانه نیست!

شروع زندگی لعنتی ام را میگویم!

 


ادامه مطلب
+ تاريخ جمعه چهارم اسفند ۱۳۹۱ساعت 16:27 نويسنده رها |

یادت میاد گریه هامو ریختم کنار پنجره !

               داد کشیدم توروخدا نامه بده یادت نره...

یادت میاد خندیدی و گفتی حالا بذار برم...

               تو رفتی و من هنوزم کنار در منتظرم.

کاش در این وسعت سبز یک نفر درد مرا می فهمید...!

+ تاريخ یکشنبه بیست و نهم بهمن ۱۳۹۱ساعت 18:51 نويسنده رها |

آبجی کوچیکه گفت : زودی یه آرزو کن ! زودی یه آرزو کن!!!؟

آبجی بزرگه چشماشو بست و آرزو کرد...؟

آبجی کوچیکه گفت:چپ یا راست ؟ چپ یا راست ؟

آبجی بزرگه گفت:م م م راست...

آبجی کوچیکه گفت:درسته درسته آرزوت براورده میشه هورا...بعد دستشو دراز کرد و از زیر چشم چپ آبجی مژه رو برداشت!؟

آبجی بزرگه گفت:تو که از زیر چشم چپ ور داشتی؟!؟

آبجی کوچیکه چپ و راست و مرور کرد و گفت:خب اشکالی نداره

دستشو دراز کرد و یه مژه دیگه از زیر چشم راست آبجی برداشت و گفت:دیدی؟آرزوت میخواد براورده شه دیدی ؟حالا چی آرزو کردی؟؟؟

آبجی بزرگه گفت:آرزو کردم دیگه مژه هام نریزه...

بغض عجیبی روی صورت هر سه تاشون نشست

آبجی کوچیکه و آبجی بزرگه و پرستار بخش شیمی درمانی !

+ تاريخ شنبه بیست و هشتم بهمن ۱۳۹۱ساعت 0:56 نويسنده رها |

شب عشق است و هر کس دست یار خویش بوسد .

غریبم ! بی کسم  من دست غم

غم دست من بوسد !

 

"مال من باش ولنتاین"

من این آرزوی ولنتاین را برای تو میفرستم

با آغوش ها و بوسه ها

جایی را میسازم اینجا نزدیک خودم

که فقط برای توست...

*ولنتاین مبارک*

 

"ولنتاین"

روزی است که در سال یکبار تنهاییمان را چند برابر به رخمان میکشد!

 

به شیرینی تمام شکلات های روز عشق دوستون دارم

٬ولنتاین مبارک٬

+ تاريخ چهارشنبه بیست و پنجم بهمن ۱۳۹۱ساعت 18:52 نويسنده رها |

11:58    اخطار.........

+ تاريخ پنجشنبه نوزدهم بهمن ۱۳۹۱ساعت 2:10 نويسنده رها |


هيچکس نـفهميـــــد که « زلـيخـــــــا » مــَـــــــــرد ­ بـود ....!!

ميــــداني چــــــــــــرا ­ ؟؟؟

مـــــردانـــگي ­ ميــخواهـــــد!

مــــــــاندن ، پــاي عشــــــقي که مـُـــدام تـو را پـــس ميــــزنــد.... ­.


+ تاريخ یکشنبه پانزدهم بهمن ۱۳۹۱ساعت 0:9 نويسنده رها |

به مدت تقریبی ۳۰ ثانیه بر روی ستاره قرمز رنگ خیره شوید .

سپس روی یک دیوار یا کاغذ سفید نگاه کرده و مرتب پلک بزنید

نتیجه خیلی جالب خواهد بود .

نظر یادتون نره

+ تاريخ چهارشنبه یازدهم بهمن ۱۳۹۱ساعت 23:34 نويسنده رها |


هــمــديــگــر را فــرامــوش نـکنـيـم

شــايد ســالـهـا بـعـد در گــذر جــاده هــا

بـي تفـــاوت از کـنــار هــم بگــذريــم

و بــگويـيـم آن غــربـيـه چـقـدر شــبيـه خـاطـراتـم بود



+ تاريخ سه شنبه دهم بهمن ۱۳۹۱ساعت 13:21 نويسنده رها |

سلام دوستان حالتون خوبه ؟ من اصلا حالم خوب نیس نمیدونم چمه الان همه خوابن و من دارم تو تنهاییهای خودم گریه میکنم اعصابم خورده ! از دست بعضیا دلم خونه اینهمه خوبی بکن اما باز قدرت و ندونن ( درد دارد ! سرت به سنگی بخورد که روزی ان را به سینه میزدی) دلم گرفته خدااااااااااااااااا.

برام دعا کنین حالم خوب شه خواهش میکنم دعا کنین

راسته که میگن اخر خنده گریه س چون بعد از ظهر کلی خندیدم ولی حالا چی ؟ همه خنده هام زهر مارم شد ! دیگه نمیتونم بنویسم برام دعا کنید مرسی دوستون دارم؟!...؟!

+ تاريخ یکشنبه هشتم بهمن ۱۳۹۱ساعت 1:44 نويسنده رها |

سیب سرخی را به من بخشید و رفت...

ساقه ی سبز دلم را چید و رفت...

عاشقی های مرا باور نکرد...عاقبت بر عشق من خندید و رفت...

اشک در چشمان گرمم حلقه بست...بی مروت گریه ام را دید و رفت...

چشم از من کند و از من دل برید...حال بیمار مرا فهمید و رفت...

با غم هجرش مدارا میکنم...گرچه به زخمم نمک پاشید و رفت...؟!

+ تاريخ چهارشنبه چهارم بهمن ۱۳۹۱ساعت 19:36 نويسنده رها |

شنیدی که میگن : اونی که گریه میکنه ، یه درد داره
 
اما اونی که میخنده هزارتا؟!

 
من میگم : اونی که میخنده هزار تا درد داره
ولی اونی که گریه میکنه
به هزار تا از درداش خندیده
اما . . . جلوی یکیشون كم آورده
+ تاريخ پنجشنبه بیست و هشتم دی ۱۳۹۱ساعت 1:33 نويسنده رها |

ما به دنیا امدیم

             دنیا به ما نیامد!

+ تاريخ سه شنبه بیست و ششم دی ۱۳۹۱ساعت 18:24 نويسنده رها |

زمانی می رسد که تمام عاشقانه هایم برای تو در یک کلمه خلاصه میشود:

                  گور بابات!

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

اینه هم شکایت دارد از من ! روی خوش میخواهد

اینه جان ! ندارم  ندارم   ندارم

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

حقایق گاهی توی شوخی پیدا میشن خیلی احمقانه است اگر فکر کنیم ادم ها توی شوخی دلشون نمی شکنه!!

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

اخرین باری که از ته دل برای رفتنت گریه کردم... گفتی : تمامش کن!... از ان روز به بعد به احترامت چنان میخندم که گاهی فراموش می شود رفته ای!

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

هی روزگار...من به درک...خودت خسته نشدی از دیدن تصویر تکراری درد کشیدن من؟؟!

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

کلافه شدم...دوست دارم دستم را بذارم زیر چانه ام ذل بزنم به اسمون و به خدا بگویم...مثلا که چی؟!

+ تاريخ جمعه بیست و دوم دی ۱۳۹۱ساعت 21:7 نويسنده رها |

میگویند یک روزی هست

که چرتکه دست میگیرند و حساب کتاب میکنند

و ان روز تو باید تاوان انچه با من کردی را بدهی

فقط نمیدانم؟!...

تاوان دادن ان موقع تو به چه درد من میخورد لعنتی!؟

 

+ تاريخ جمعه بیست و دوم دی ۱۳۹۱ساعت 20:47 نويسنده رها |

میگفت پای رفتن ندارم ،راست میگفت باسر رفت...!

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

کافه چی...قهوه بیار...تلخ تلخ...دروغاش انقد شیرین بود که دلمو زد

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

به بعضیا باید گفت:یه برنامه بذار دیگه نبینمت.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

امدیم...سوختیم...و فقط بغضی نصیبمان شد دیگر بس است خاکمان کنید.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

سرفه هایم صدای خورده شیشه میدهد! به گمانم چیزی در درونم شکسته است...

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

دل را بدنام نکنید! انچه بعضی ها در سینه دارن کاروانسراست . نه (دل)...!

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

از من جدا شد و گفت :کار خداست... مانده ام مگر خدای او خدای من هم نبود ؟؟؟

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

دلم اگر برایت تنگ میشود ببخش! روزم اینگونه قشنگ میشود...

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

خداجون میشه تو امشب منو تو بغل بگیری...بگی اروم توی گوشم دیگه وقتشه بمیری

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

حالا ک قرار است از تو عبور کنم...بگذار کفشهایم را در بیاورم...تو هنوز هم برایم مقدسی

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

اونی که گفت تنهام نمیزاره زودتر از همه رفت..

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

همه مرا با خنده ی بلند میشناسند ، بیچاره بالشم با گریه های بی صدا

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

بدون انکه ماری در کنارم باشد ، مزه ی "زهرمار" را میچشم! وقتی نیستی

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

گاهی هیچکس را نداشته باشی بهتر است . داشتن بعضی ها تنهاترت میکنند .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

دلت که گرفته باشه صدای ترانه ک هیچ ، با صدای دست فروش دوره گرد هم گریه میکنی...

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

انکه سامان غزل هایم از اوست بی سرو سامانیم را حس نکرد

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

خدایا این روزها حرفهایم بوی ناشکری میدهند...اما تو...به حساب تنهایی و درد دل بگذار

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

وقتی بجای "بمان" میگویی "هر جور راحتی" بوی خیانت میدهی

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

باران ک بند بیاید ، تازه خاطره شروع میکنه به چکه کردن

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

رویاهایم را امشب میگذارم پشت در ، بیچاره رفتگر ، چه بار سنگینی دارد

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

امشب اولین باری نبود که لبانم را میبوسید اشک را میگویم

+ تاريخ پنجشنبه بیست و یکم دی ۱۳۹۱ساعت 17:11 نويسنده رها |

به تاوان کدامین جرم تنم سنگ بلا خورده ؟سکوتم حرفها دارد ببین در من خوشی مرده !ببین ای خوب دیروزی کجا بودم کجا هستم تو که هم درد من بودی ببین با غم چه بشکستم ؟چها گفتند و نشنیدم بدی کردند و بخشیدم زتیغ گریه اشکم ریخت ولی باز با درد خندیدم.
+ تاريخ چهارشنبه بیستم دی ۱۳۹۱ساعت 23:45 نويسنده رها |

عشق واژه ایست که از نامش گریزانم...!

+ تاريخ چهارشنبه بیستم دی ۱۳۹۱ساعت 23:34 نويسنده رها |

گاهی دل انقدر تنگ میشود که گریه هم کم میاره ، یه حرف ساده هم گاهی وقتا چقدر غم میاره ، خنده تلخ ادما همیشه از دلخوشی نیست ، گاهی شکستن دلی کمتر از ادم کشی نیست ،

بالا رفتیم ماست بود اون پایینا دوغ بود قصه عشق دنیا !

انگار همش دروغ بود...

+ تاريخ چهارشنبه بیستم دی ۱۳۹۱ساعت 17:15 نويسنده رها |

سکوت

با سکوت میروم

                 بی صداتر از همیشه

                                      و انجا در واژه ها غرق میشوم

شاید بهاری بیاید

                و استخوان های سوخته ام را شکوفا کند !

+ تاريخ چهارشنبه بیستم دی ۱۳۹۱ساعت 17:4 نويسنده رها |

خدایا ...

سرد این پایین از اون بالا تماشا کن

اگر میشه فقط گاهی بیا دست منو ها کن

خدایا...

سرد این پایین ببین دستامو میلرزه

دیگه حتی همه دنیا به این دوری نمی ارزه

بگو گاهی که دلتنگم از اون بالا تو میبینی

بگو گاهی که غمگینم توام دلتنگ و غمگینی

خدایا...

وقت برگشتن یکم با من مدارا کن

شنیدم گرم اغوشت اگه میشه منم جا کن ...!

+ تاريخ چهارشنبه بیستم دی ۱۳۹۱ساعت 0:42 نويسنده رها |

خدایا دوست دارم ...   واسه هرچی که بخشیدی ! همیشه این تو هستی که ازم حالم رو پرسیدی ! خدایا دوست دارم ...          

+ تاريخ سه شنبه نوزدهم دی ۱۳۹۱ساعت 21:12 نويسنده رها |