این درد نوشته ها نه دلنشین اند نه زیبا اینها یک مشت حرف زخم خورده ی بغض دارند که نشانی درد ناک از یک عشق ناکام دارندو تنها مخاطب شان غایب است !!
درباره من
منو نشناختی و رفتی
خیالت جمع، نمی میرم
فقط از بودنم تو این شب آشفته دلگیرم
اگه تو بی کسی باشم
اگه تنهایی شه سهمم
نمیگم پیش من برگرد
زبونت رو نمی فهمم
چقدر بستم چشامو رو تموم لحظه های سرد
نمیدونی چقدر سخته پشیمونی برای مرد
نمیدونی چقدر تلخه که دنیاتو بلرزونن
تو رو از بردن اون چیزی که داری بترسونن
نمیدونی چقدر سخته
♫♫♫
فقط کاشکی میدونستی چرا انقدر بی تابم
واسه تنها شدن نیست،من یه عمره اهل مردابم
تو که اینو میدونستی به پاش بیافته دیونم
نترسونم از این رفتن بمونی هم ،نمیمونم
♫♫♫♫♫♫♫♫♫
♫♫♫♫♫♫♫♫♫
♫♫♫♫♫♫♫♫♫
♫♫♫♫♫♫♫♫♫
♫♫♫♫♫♫♫♫♫
♫♫♫♫♫♫♫♫♫
♫♫♫♫♫♫♫♫♫
♫♫♫♫♫♫♫♫♫
♫♫♫♫♫♫♫♫♫
♫♫♫♫♫♫♫♫♫
♫♫♫♫♫♫♫♫♫
♫♫♫♫♫♫♫♫♫
♫♫♫♫♫♫♫♫♫
♫♫♫♫♫♫♫♫♫
♫♫♫♫♫♫♫♫♫
♫♫♫♫♫♫♫♫♫
♫♫♫♫♫♫♫♫♫
ادامه...
نظرسنجی
اگه به کسی که دلتونو شکسته بخواید 1 جمله بگید چی میگید؟
حرف حساب
در جواب ابلهان اینقدر خاموش ماندیم! که گفتند: حرف حساب جواب ندارد...!!!
نام یارم
آهای گینس… ثبت کن! نام یارم را که “رکورد”خیانت را شکست…
نمیتونم ببخشـم
نمیتونم ببخشـم کســـــــــی رو که هروخ وسطِ خنـــــــــــــــده هام یادش میفتم.. گـــــــــــــــریَم میگیــــره . . . !
غمگینم
غمگینم ، مثل پیرمردی که آخرین سرباز برگشته از جنگ ، پسرش نیست .
خوشم اومد...
یه وقتایی هم باید دستتو بذاری روی شونه بعضیا و بگی: نه... خوشم اومد... از اونی که فکر می کردم؛ آشغال تری.......
اما الان....
قبلأنا گنجشک هارو رنگ میکردن بجای قناری میفروختن اما الان هوس رو رنگ میکنن بجای "عشق" میفروشند...
بگذریم...
من تورابیشترازغرورم دوست داشتم وتوغرورت رابیشترازمن... حالااما... بگذریم... نه چیزی ازغرورتومانده نه ازدوست داشتن من!!!
هرچه بادا باد...
مثل کبریت کشیدن در باد دیدنت دشوار است... من که به معجزه عشق ایمان دارم میکشم آخرین دانه کبریتم را در باد! هرچه بادا...
اهای مخاطب خاص قدیم خوب بخون:
اهای مخاطب خاص قدیم خوب بخون: به سلامتی خودم که به خاطر تو قید بهتر از تو رو زدم به سلامتی خودم که بخاطرت خواستم تک پر...
تنهایی یعنی....
تنهایی یعنی.... از صبح دقیقه به دقیقه به گوشیت نگاه کنی ولی حتی ایرانسل و همراه اول هم تولدتو بهت تبریک نگن تولدم تسلیت
درد دارد!!
درد دارد!! امروز حرفی برای گفتن نداشته باشی با کسی که تا.. دیروز .. تمام حرفایت را فقط به اومی گفتی..!
نمیدونم چرا قسمت می کنم روزای خوب زندگیمو چرا تو اول قصه همه دوستم میدارن وسط قصه میشه سر به سر من میزارن تا میخواد قصه تموم شه همه تنهام میزارن میتونم مثل همه دورنگ باشم،دل نبازم میتونم مثل همه یک عشق بادی بسازم تا با یک نیشه زبان بترکه،خراب بشه تا بیان جمعش کنن حباب دل سراب بشه
میتونم بازی کنم با عشق و احساس کسی میتونم درست کنم ترس دل و دلواپسی میتونم دروغ بگم تا خودم و شرین کنم میتونم پشت دلا قاییم بشم کمین کنم ولی با این همه حرفا؛منم مثل اونام یک دروغگو میشم و همیشه ورد زبونام یک نفر پیدا بشه به من بگه چی کار کنم؟؟ با چه تیری اونی که دوستش دارم شکار کنم؟