نو وعشق خوبت اگر قسمتم نیست
به زانو نیفتم که این خصلتم نیست
من از تو نمیخوام دلیل و بهونه
گناهی نداری همینه زمونه
تو نیستی به قلبم جوابی بدهکار
منم که اسیرم تو نیستی گرفتار
برو موندنت رو به اصرار نمی خوام
نه هرگز من عشقو به اجبار نمی خوام
هنوزم عزیزم دلت نازنینه
دل به دلم که ندادی ،
پا به پایم که نیامدی ،
دست در دستم که نگذاشتی
سر به سرم دیگر نگذار که قولش را به بیابان داده ام ...
تـو هم تلخ بودی
تلــخ !
درست مثل قطره های فلج اطفالی
که در کودکی به خوردم می دانند !
غافل از اینکه این بار
تلخی تــو دلم را فلــج کرد ...!
گاهی وسط یک فکر
گاهی وسط یک خیابان
سردت می کنند
داغت می کنند
رگ خوابت را بلدند
زمینت می زنند…
نه صدایش را نازک می کرد
و نه دستانش را ” آردی ” . . .
از کجا باید به ” گرگ ” بودنش شک میکردم ؟!
تویی که فکر میکنی خیلی خاصی :
نبودنت هم مثله بودنت عادت میشه ؛ شک نکن !
هر آدمی خودش به بقیه اجازه میده که چی دربارش فکر کنن ٬
یادمون باشه که نذاریم کسی فکر کنه خر هستیم !