گاهیوقتا دلم برای خودم تنگ میشه

این درد نوشته ها نه دلنشین اند نه زیبا اینها یک مشت حرف زخم خورده ی بغض دارند که نشانی درد ناک از یک عشق ناکام دارندو تنها مخاطب شان غایب است !!

گاهیوقتا دلم برای خودم تنگ میشه

این درد نوشته ها نه دلنشین اند نه زیبا اینها یک مشت حرف زخم خورده ی بغض دارند که نشانی درد ناک از یک عشق ناکام دارندو تنها مخاطب شان غایب است !!

دل سوخته



دلسوخته تر از همه سوخته گانم
از جمع پراکنده رندان جهانم
در صحنه بازیگری، کهنه دنیا
عشق است این کهنه قمار من بازیگر آنم
با آن که غم باخته در وادی عشقم
بازنده ترین هست در این جمع نشانم


ای عشق، از تو زهر است به کامم
دلسوخت، تن سوخت، ماندن حرامم
عمریست که می بازم و یک برد ندارم
اما چه کنم عاشق این کهنه قمارم


ای دوست مزن زخم زبان جای نصیحت
بگذار ببارد به سرم سنگ مصیبت
من زنده از این جرمم و تو ذبح مجازات
مرگ است مرا گر بزنم حرف ندامت
باید که ببازم، با درد بسازم


من در به در عشقم و رسوای جهانم
چون سایه به دنبال سر عشق روانم
او کهنه حریف منو من کهنه حریفش
سرگرم قماریم و او رو سر جانم

 


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد