گاهیوقتا دلم برای خودم تنگ میشه

این درد نوشته ها نه دلنشین اند نه زیبا اینها یک مشت حرف زخم خورده ی بغض دارند که نشانی درد ناک از یک عشق ناکام دارندو تنها مخاطب شان غایب است !!

گاهیوقتا دلم برای خودم تنگ میشه

این درد نوشته ها نه دلنشین اند نه زیبا اینها یک مشت حرف زخم خورده ی بغض دارند که نشانی درد ناک از یک عشق ناکام دارندو تنها مخاطب شان غایب است !!

درست نیست!


او که می داند می خواهد برود و ماندنی نیست چرا کسی را وادار به دوست داشتنش می کند؟؟!!

شما هم همان قدر که من از دوست داشتن درد می کشم درد می کشید؟؟!!

شما هم وقتی به گذشته و آدم هایی که رفته اند، فکر می کنید، طعم تلخی دهانتان را پر می کند؟؟!!

شما هم نمی دانید بروید یا بمانید، یا مثل همیشه شما گذشته اید و منم که جا مانده ام پشت سرتان و هرچه جان می کنم به گرد پایتان نمی رسم؟؟!!

من فکر می کنم که انصاف نیست! انصاف نیست از کل دوست داشتن فقط تلخی اش برای آدم بماند!! فقط گذشته و آدم هایی که رد شده اند و رفته اند!!

درست نیست!
درست نیست که آدم ها فقط بیایند و رد شوند و یک تکه از روح ما را با خودشان ببرند!

اصلا درست نیست!
درست نیست آن قدر دوست داشتن سخت باشد که آدم همیشه از زخم های جدید و تازه بترسد!!

بخدا درست نیست!!

نظرات 1 + ارسال نظر
مهتاب رفیعی(پیمانه) 1392/02/09 ساعت 22:21

سلام خانم ستایش
عزیزم فکر نمی کنید وقتی مطلبی را از جایی کپی می کنید بهتره ذکر منبع بکنید بانو؟؟ این مطلب دست نوشته ی من در سایت بهانه بود! و بعد تر ها توی وبلاگم گذاشتمش .. ممنون میشم رعایت امانتداری بفرمایید بانو ..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد