گاهیوقتا دلم برای خودم تنگ میشه

این درد نوشته ها نه دلنشین اند نه زیبا اینها یک مشت حرف زخم خورده ی بغض دارند که نشانی درد ناک از یک عشق ناکام دارندو تنها مخاطب شان غایب است !!

گاهیوقتا دلم برای خودم تنگ میشه

این درد نوشته ها نه دلنشین اند نه زیبا اینها یک مشت حرف زخم خورده ی بغض دارند که نشانی درد ناک از یک عشق ناکام دارندو تنها مخاطب شان غایب است !!

همیشه در شروع می ماند






تلاقی من با چیزهایی که دوست دارم،


فهمیدن تو بود بس

.

آخر آرزوهایی که می آمد و نمی ماند،


حقیقت، آمدنی بود که می آید و نمی ماند

.

آرزویم فهمیدن تو بود و بس

.

شکایتم از دلتنگی که تمام نمی شد و همیشه در شروع می ماند،


به سوی تو بود، که شکایت ها داری و نمی گویی

.

خواستنم فهمیدن تو بود وبس

.

پناهگاه بارانی بودنم،


آرامش بی پناه بودنم،


سکوت هیاهویم،


هیاهوی بی صدایم،


شروع بالیدنم،


و بالیدن آغازم،


همه،


فهمیدن تو بود وبس

.

من از اضطراب تا تو،


التهاب را جدا گذاشتم

.

من از اضطراب تا تو، فرصت دیگری نداشتم

.

بگو که در پناه تو، فرصت اضطراب نیست


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد