قصه من و تو از آنجایی آغاز شد که عکس مهتاب در حوضچه خانه قلبم افتاد...
قصه من و تو از آنجایی آغاز شد که شاعری چکاوک وار از چکاوک خواند...
قصه من و تو از یک سروده عاشقانه آغاز شد...
قصه من و تو آغازش در دفتر آرزوها بود و داستانش در دفتر لیلی و مجنون سروده شد...
قصه من و تو از آن کوچه پر خاطره آغاز شد و اینک با قصه دوری در حال نوشته شدن است...
قصه من و تو آغازی احساسی داشت، اما ادامه آن یک داستان عاشقانه و واقعی شد...
تو آمدی در خوابم، نشستی در سرزمین رویایم و آن احساس پاک وآن صدای مهربانت را به من هدیه دادی...
چه زیبا پر گشودیم به سوی سرزمین رویاها، چه زیبا بر روی ماه نشستی و من نیز ماه را به آرامی حرکت می دادم...
قصه من و تو قصه زیباترین عشق دنیاست...
قصه من و تو قصه یک سرزمین بی انتهاست...
قصه من و تو قصه یک رویای بیدار شدنی است...
قصه من و تو قصه شمع خاموش نشدنی است...
قصه من و تو قصه مهتاب و ستاره است.......
سلام پرنده مهاجر
خوبی
وبلاگ زیبای داری
فقط واسه احترام