گاهیوقتا دلم برای خودم تنگ میشه

این درد نوشته ها نه دلنشین اند نه زیبا اینها یک مشت حرف زخم خورده ی بغض دارند که نشانی درد ناک از یک عشق ناکام دارندو تنها مخاطب شان غایب است !!

گاهیوقتا دلم برای خودم تنگ میشه

این درد نوشته ها نه دلنشین اند نه زیبا اینها یک مشت حرف زخم خورده ی بغض دارند که نشانی درد ناک از یک عشق ناکام دارندو تنها مخاطب شان غایب است !!

قصه من و تو



قصه من و تو از آنجایی آغاز شد که عکس مهتاب در حوضچه خانه قلبم افتاد...

قصه من و تو از آنجایی آغاز شد که شاعری چکاوک وار از چکاوک خواند...

قصه من و تو از یک سروده عاشقانه آغاز شد...

قصه من و تو آغازش در دفتر آرزوها بود و داستانش در دفتر لیلی و مجنون سروده شد...

قصه من و تو از آن کوچه پر خاطره آغاز شد و اینک با قصه دوری در حال نوشته شدن است...

قصه من و تو آغازی احساسی داشت، اما ادامه آن یک داستان عاشقانه و واقعی شد...

تو آمدی در خوابم، نشستی در سرزمین رویایم و آن احساس پاک وآن صدای مهربانت را به من هدیه دادی...

چه زیبا پر گشودیم به سوی سرزمین رویاها، چه زیبا بر روی ماه نشستی و من نیز ماه را به آرامی حرکت می دادم...

قصه من و تو قصه زیباترین عشق دنیاست...

قصه من و تو قصه یک سرزمین بی انتهاست...

قصه من و تو قصه یک رویای بیدار شدنی است...

قصه من و تو قصه شمع خاموش نشدنی است...

                 قصه من و تو قصه مهتاب و ستاره است.......


نظرات 1 + ارسال نظر
رهگذز 1390/11/22 ساعت 15:31

سلام پرنده مهاجر
خوبی
وبلاگ زیبای داری
فقط واسه احترام

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد