همیشه نمی توان زد به بیخیالی و گفت:
تنها آمده ام ….
تنها می روم !
یه وقتایی
حتی برای ساعتی یا دقیقه ای
کم می آوری
دل وامانده ات یک نفر را می خواهد !
اه لعنتی دوست داشتنی…
نه میتونی بگذری…
نه میتونی…
.
نمی دانم دوستش دارم یا نه؟!
با هم قدم میزنیم
با هم میخوابیـم
دلم که میگیرد، آغوشش را بـــاز می کنـــــد
و بر گونه هایم بوسه میزند
اما نمی دانم دوستش دارم یا نه؟!
” تنهاییـــــم را ” . . .
نسیم چه سخت میگذرددرحال و هوای خیانتت
بی قراری
دلشکتیگی
بدتر از همه حس خیانتت
آخ که چه ساده بودم
چقدر ساده بوذم
غربت خودم را احساس می کنم
غربتی در این دنیای غریب
شکوه شکفتن در من پژمرده
هیجان صدادر من شکسته
بغض در گلوگاه دقایقم خفه شده
و اشک ها یکی پس از دیگری بر گونه آرزوهایم می چکد
آری ، آغاز دوباره زیست و هزاران بار مردن یعنی این
یعنی پا نهادن در جاده بی انتهای هیچ
یعنی گم شدن در پستویی از تنهایی
یعنی در گور گناهانت خشکیدن
یعنی انگشتانت را در چرخ شعرهایت له کردن
من فرق سپیده و شامگاه را نمی دانم
برای من همیشه همه چیز سیاه است
و شاید در اوج شادی هایم خاکستری رنگ شود
چهره هیچ کس را به یاد نمی آورم
کسی برایم به یاد ماندنی نیست
پرواز برایم ممکن نیست چرا که نه فرشته ام ٬ نه پرنده
من انسانم ، انسانی از جنس خاک
نه..الان نه..فعلادورت شلوغه..تنهات که گذاشتن یادمن می افتی..امااونوقت من شرمندم چون احتمالا من اون موقع دیگه تنها نیستم..!
باد سرد پاییز غم لعنتی به من زد
حتی باغبون نفهمید که چه آفتی به من زد
اما این دل صبورم به غم زمونه خندید
خیانت تنها این نیست که شب را با دیگری بگذرانی ،
خیانت می تواند دروغ دوست داشتن باشد ،
خیانت تنها این نیست که دستت را در خفا در دست دیگری بگذاری ،
خیانت می تواند جاری کردن اشک بر دیدگان معصومی باشد .