یادمه قدیمهای نه چندان دور وقتی دلت میگرفت دلدارت من بودم اما حالا نمی دونم دلدار جدیدت کیه
چرا بامن درد دل نمیکنی
لبخند معصومت، دنیای آرومت
خورشید تو چشمات، قدرشو می دونم
مو های خرماییت، دستای مردادیت
شهریور لبهات قدرشو می دونم
در من غم بیهودگیها می زند موج
در تو غرور از توان من فزونتر
در من نیازی می کشد پیوسته فریاد
در تو گریزی می گشاید هر زمان پر
***
ای کاش در خاطر گل مهرت نمی رست
ای کاش در من آرزویت جان نمی یافت
ای کاش دست روز و شب با تار و پودش
از هر فریبی رشته عمرم نمی بافت
***
اندیشه روز و شبم پیوسته این است
((من بر تو بستم دل ؟
دریغ از دل که بستم
افسوس بر من، گوهر خود را فشاندم
در پای بتهائی که باید می شکستم
***
ای خاطرات روزهای گرم و شیرین
دیگر مرا با خویشتن تنها گذارید
در این غروب سرد دردانگیز پائیز
با محنتی گنگ و غریبم واگذارید.
***
اینک دریغا آرزوی نقش بر آب
اینک نهال عاشقی بی برگ و بی بر
در من،
غم بیهودگیها می زند موج
در تو،
غروری از توان من فزونتر
یادت هست روزی را که من با کوله باری از حقیقت آمدم سویت
به من گفتی دلت از دردهای کهنه لبریز است
و من گشتم پرستار دل تنگت
و یادت هست چندی بعد می گفتی
تو را دیگر نمی خواهم
تو هرگز اشکهایم را نمی دیدی
به قلب ساده و بی کینه و پاکم چه بی رحمانه خندیدی
برو با هرکه می خواهی،بخوان با هرکه می مانی
ولی نفرین من روزی تو را چون قاصدک بر باد خواهد داد
تو را هرگز نمی بخشم...گام1: فهرستی از موفقیت هایی را که تا کنون نصیبتان شده را تهیه کنید.
گام2: هر چند وقت یک بار به میان طبیعت بروید و در محیطی سبز و سرشار از آرامش قدم بزنید..
قصه از کجا شروع شد
از گل و باغ و جونه
از صدای مهربون و یه سلام عاشقونه
اومدم به مهربونی که بگم با تو یه رنگم
تا بگم چه نازنینی ای شکوفه ی قشنگم
عشق تو برای قلبم اولین و آخرین
تویی تنها همزبونم که همیشه نازنینه
اگه ده سال اگه صد سال شب و روز با تو باشم
تو واسم هنوز همونی که برام عزیزترینی
ای سلام عاشقونه
ای عزیز آشیونه
عشقمون کاشکی همین جوری بمونه
ای سلام عاشقونه
ای عزیز آشیونه
عشقمون کاشکی همین جوری بمونه
مادرم میگفت :
عاشقی یک شب است
و
پشیمانی هزار شب است
پشیمانم که چرا یک شب عاشقی نکرده ام
دکتر شریعتی