-
خدایا میشه برگمو بدم؟؟؟
1391/07/16 13:10
خدایا میشه برگمو بدم؟؟؟ میدونم امتحان تموم نشده, ولی من دیگه خسته شدم....!
-
معتــ ـاد حسرتـــــ هایـــــ ـم شــ ـده ام ...
1391/07/16 12:26
ارزو هایـــــــ ــــــم هواییـــــــ میـــشونــــــــ ـد ... بهـ بــــ ـاد میــــ ـرونــد ... دود میـــ ـشونـــد ... حســـ میکنــــ ـم معتــ ـاد حسرتـــــ هایـــــ ـم شــ ـده ام ...
-
آخه سانسور تا این حد
1391/07/16 11:53
سلام تنها جای که میتونم درد دل کنم اینجاست این مطلب هم فقط درد دله چند وقت پیش تو یه سایت که امکانات جالبی داشت با نام»»امید یک پرنده مهاجر ««ایجاد کاربری کردم بیشتر مطالب وبلاگ رو اونجا هم گذاشتم متاسفانه یا هرچیز که شما اسمشو بزارین اینقدر از مطالب و عکسهام سانسور شدن که دیگه دل زد شدم آخه سانسور تا این حد عکس مطلب...
-
بــه شــرط چاقـــو ،
1391/07/16 10:07
از روی کینــه نیــست ؛ اگــر خنجــر بــه سینــه ات می زننــد ! ایـن مردمــــان تنـــها بــه شــرط چاقـــو ، دل مـــی برند ... !!
-
دوستی ها بی رنگ.......
1391/07/15 13:04
دوستی ها بی رنگ....... بی کسی ها پیداست........ راست می گفت سهراب ....... آدم اینجا تنهاست.......
-
”تنها” بودن قدرت می خواهد ...
1391/07/15 12:46
”تنها” بودن قدرت می خواهد ... و این قدرت را کسی به من داد که روزی می گفت ”تنهایت” نمی گذارم !
-
"تنها" نیستم...
1391/07/15 12:39
نگران شبهایم نباش... "تنها" نیستم... "بالشم"... "هق هق سکوتم"... "قرصهایم"... "پاکت خالی سیگارم"... "لرزش دستانم"... همه هستن....!!!
-
متنفرم
1391/07/13 22:49
متنفرم از معشوقی که اسم هرزگی هایش را "آزادی" بگذارد... اسم نگرانی هایت را "گیر" وبرای بی تفاوتی های ش"اعتماد" رابهانه کند..
-
هنوز زنده ای یا نه !؟!؟!
1391/07/13 22:45
صفحه ی آخر شناسنامه زیاد مهم نیست … گاهی باید تو آیینه خوب نگاه کنی ببینی هنوز زنده ای یا نه !؟!؟!
-
چند وقتیست.............
1391/07/10 23:44
چند وقتیست هر چه می گردم هیچ حرفی بهتر از سکوت پیدا نمی کنم ... نگاهم چند وقتیست اما ... گاهی حرف می زند... گاهی فریاد می کشد... و من همیشه به دنبال کسی می گردم که بفهمد یک نگاه خسته چه می خواهد بگوید ...
-
دلم می گیرد !..
1391/07/10 23:19
دلم می گیرد !.. وقتی .. می نویسم فقط برای تو .. ولی .. همه می خوانند الا تو …!!!
-
هر روز تکراریست...
1391/07/10 23:16
هر روز تکراریست... صبح هم ماجرای ساده ایست، گنجشکها بیخودی شلوغش می کنند...!
-
سخت است با گریه بنویسی دردهایت را
1391/07/09 00:03
سخت است با گریه بنویسی دردهایت را اما بگویند ؛ چه زیبا مینویسی و لبخندی ساده و . من در خویشتنم ، باز هم ؛ همه ام را سکوت فرا میگیرد ...
-
چـقـــــدر سخــــت اســـت،
1391/07/08 10:37
چـقـــــدر سخــــت اســـت، کـه لبـــریـــز بـاشی از " گـفـتـــــن " ولــی ..... در هـیـــــــچ ســویـــت محـــرمـی نبـاشد
-
برای اینکه انسان بودم !!!
1391/07/08 10:34
من یک عذرخواهی به خودم بدهکارم... برای اینکه غرورم را شکستم... برای اینکه همیشه احساساتی بودم... برای اینکه انسان بودم !!!
-
کاش......
1391/07/08 00:32
-
نه صدایش را ..
1391/07/08 00:29
نه صدایش را .. نازک کرده بود.. نه دستانش را آردى .. از کجا باید به گرگ بودنش شک میکردم ....!
-
چه حرف بی ربطی.............
1391/07/08 00:18
چه حرف بی ربطیست که مرد گریه نمی کند گاهی آنقدر بغض داری که فقط باید مرد باشی تا بتوانی گریه کنی...
-
بــــــی انصاف...........
1391/07/08 00:11
بــــــی انصاف عاشقانه هایی که برایتـــــ نوشتمـــ را بــــرایشــــ نخوانــــ منــــ آنــــــها را با خونـــــــ دل و اشکــــ شبانه امــــ نوشتــــم که تـــــو به اینـــــ راحتـــــی آنهـــــــــارا بــــرای "او" میخوانــــــــی مــــــــی دانـــــمـــ او نیــــــــز تو را فـــــــراموشــــ می کند و او همـــ...
-
بــیـــا بــــــرویــــــــم ....
1391/07/08 00:00
دلم میخواهد , وقتی مثل کودکی هایم بغض میکنم ... خدا از آسمان به زمین بیاید , اشک هایم را پاک کند و دستم را بگیرد و بگوید: اینجا آدمها اذیتت میکنند؟ بــیـــا بــــــرویــــــــم ....
-
احساس ندارد !
1391/07/06 08:19
این روزها جای خالی ” تـو ” را با عروسکی پر می کنم همانند توست مرا ” دوست ندارد ” احساس ندارد ! اما هر چه هست ” دل شـکـســتـن ” بلد نیست
-
اوّل قصـــّه ات یکـــی بودمـــ...
1391/07/05 00:46
اوّل قصـــّه ات یکـــی بودمـــ... بـــعد، آنکه نبـــود خواهـــم شد... گریـــه کردی و گریـــه خواهـــم کرد... دیـــر بودی و زود خواهـــم شد... مثــل سیـــگار اوّلـــت هستمـــ... تــا ته ِ قصــــّه دود خواهـــم شد ......
-
موج ز خود رفته رفت ساحل افتاده ماند .
1391/07/04 16:49
موج ز خود رفته رفت ساحل افتاده ماند . این، تن فرسوده را،پای به دامن کشید؛ و آن سر آسوده را،سوی افق ها کشاند. ساحل تنها، به درددر پی او ناله کرد: «موج سبکبال من،بی خبر از حال من، پای تو در بند نیست.بر سر دوشت، چو من، کوه دماوند نیست. «هستم اگر می روم» خوشتر ازین پند نیست . بسته به زنجیر را لیک خوش آیند نیست.» ناله...
-
نوبت ما که میشه پیر میشه زنجیر میشه لحظه
1391/07/03 21:51
واسه ما همیشه زود دیر میشه لحظه بودن و نبودنی که کاش بیرزه همتی کن پای این سقف شکسته نگو این سقوط آخر راهتو بسه کم نشو تو وحشت باغی که سوخته سکه خنده تو کی به غم فروخته نگو تقدیر تو صد تا گره داره قحطی نور رو نذار پای ستاره نوبت ما که میشه پیر میشه زنجیر میشه لحظه به خدا دو روز دنیا به بدیهاش نمیرزه گریه کن برای...
-
چرا این قدر شبیه سنگها شده ام؟
1391/07/03 21:25
خدایا چرا هیچ چراغی شبستان دلم را روشن نمیکند؟ چرا مرغان دریایی روی امواج صدای من بال نمیزنند؟ چرا میخک سپیدی در باغچه احساسم نمیروید؟ چرا این قدر شبیه سنگها شده ام؟ خدایا مرا در کوره راههای پر سنگلاخ نفس تنها مگذار به فرشته ها بگو ماه را در کف بگیرند و تاریکی های روح مرا به روشنایی مبدل کنند . به ستاره ها بگو ذره ای...
-
تهی شدن...
1391/07/03 21:09
جای من نیستی هنوز نمیدانی دستهایم را شاخهشاخه تا کجا کشاندهام و دوستیام را با کلاغ... جای من نیستی هنوز پنجرههایت را نبستهای از درد طوفان از پچاپچ هذیانهای دورهگرد از دقایق رگبارهای همیشگی. جای من نیستی شبهایی را ببینی پر از زار زار مرگ رفتن نابودی تهی شدن... جای من نیستی
-
با سکوت بر میگردانم...
1391/07/03 21:06
چقدر ساده بود "من" را میگویم... که تو را با آنهمه سیاهی "سفید دید... تو "خوبی... چون تو خوی بازی را بلد بودی . تو خوب میدانی چطور میشود انسانی را زنده زنده کشت... و شبها تخت خوابید و توجیه کرد"تقصیر خودش بود" تو اینها را خوب میدانی... تو تنها نیستی... با آرزوهایت قدم میزنی و مرا لعن...
-
هر چه مینویسم از درد هایم نمیکاهد
1391/07/03 21:03
هر چه مینویسم از درد هایم نمیکاهد از اشکهایم نیز ... اما مطمینم مرا به مرگ نزدیکتر میکنند این لحظه های مدام ....
-
و قسم به روزی که قلبت را می شکنند
1391/07/03 21:00
خدایا ... جای سوره ای به نام " عشق " در قرآنت خالیست ، که اینگونه آغاز میگردد : و قسم به روزی که قلبت را می شکنند و جز خدایت مرهمی نخواهی یافت...!
-
نشسته ام....
1391/07/02 16:29
نشسته ام.... _ کجا؟ کنار همان چاهی که تو برایم کندی.... عمق نامردی ات را اندازه می گیرم !!