شرمنده از این فردا که نیامده چقدر کار دارد!
در عجبم از این حقیر که نیامده قصد سفر دارد!
شرمنده از این دنیا که جز رویا برایش چیزی نمی سازم!
در عجبم از این گل ها که می دانند چیده می شوند و باز هم مانند ما آدمیان ساکن نمی مانند !
شرمنده ام از روی خدا که آدمی از این رخوت دست بر نمی دارد!
در عجبم از خود که جز خواندن و عمل نکردن کاری از دستم بر نمی آید!
خدایا ببخش به درگاهت گناهانم را
رحمی بکن به من نگیر رویای جوانیم را
خدایا قدرتم ده که ببخشم محبت قلبم را
توانم ده که کمک کنم مظلومانت را
خدایا به درگاهت مرا پذیرا باش
من گدایم،تو مرا خواستار باش
خدایا امیدی به غیر از تو ندارم
امیدم نا امید نمی گردد،خوب می دانم
خدایا با تو تنهایی،پریشانی معنا ندارد
چون من تو را دارم زندگی نابسامانی ندارد