گاهیوقتا دلم برای خودم تنگ میشه

این درد نوشته ها نه دلنشین اند نه زیبا اینها یک مشت حرف زخم خورده ی بغض دارند که نشانی درد ناک از یک عشق ناکام دارندو تنها مخاطب شان غایب است !!

گاهیوقتا دلم برای خودم تنگ میشه

این درد نوشته ها نه دلنشین اند نه زیبا اینها یک مشت حرف زخم خورده ی بغض دارند که نشانی درد ناک از یک عشق ناکام دارندو تنها مخاطب شان غایب است !!

نمیدونم امشب چه حالی دارم و چی مینویسم.

همه چیزمن توئی.....



نمیدونم امشب چه حالی دارم و چی مینویسم...

فقط میدونم دارم تو کوچه رویاهات قدم میزنم ...

هر چی میام جلو تر ازت دور تر میشم ...

همه کوچه بوی تو رو میده بوی نفسهات ...که از ته صدات منو میخونه...

تنها چیزی که باور نمیکنم دیدنته... شده برام یه آرزوی محال ...

هیچ وقت کنارم نیستی ...این فقط خیال تو که منو دنبال میکنه...

چقدر شیرینه رویایی که رنگ از وجود تو میگیره ...

چقدر آرامش بخشه وقتی که حتی در خیال پیش منی ......

وجودت حتی رویات بهونه موندنمه...پس اونو ازم نگیر......


اشک در چشمان من دریای غم دارد به دل...
خنده بر لب می زنم تا کس نداند درد دل...

مرا دردیست اندر دل که گر گویم زبان سوزد....
وگر پنهان کنم ترسم که مغز استخوان سوزد...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد