گاهیوقتا دلم برای خودم تنگ میشه

این درد نوشته ها نه دلنشین اند نه زیبا اینها یک مشت حرف زخم خورده ی بغض دارند که نشانی درد ناک از یک عشق ناکام دارندو تنها مخاطب شان غایب است !!

گاهیوقتا دلم برای خودم تنگ میشه

این درد نوشته ها نه دلنشین اند نه زیبا اینها یک مشت حرف زخم خورده ی بغض دارند که نشانی درد ناک از یک عشق ناکام دارندو تنها مخاطب شان غایب است !!

یکی را دوست می دارم



یکی را دوست می دارم ، ولی افسوس او هرگز نمی داند
نگاهش می کنم ،شاید بخواند از نگاه من ، که او را دوست دارم
ولی افسوس او هرگز نگاهم را نمی خواند ‹ و ا ی ›
به برگ گل نوشتم من ، که او را دوست می دارم
ولی افسوس ، او گل را به زلف کودکی آویخت ، تا او را بخنداند


صبا را دیدم و گفتم صبا ، دستم به دامانت
بگو از من به دلدارم ، تو را من دوست می دارم
ولی ناگه ، ز ابر تیره برقی جست و روی ماه تابان را بپوشانید
من به خاکستر نشینی ، عادت دیرینه دارم
سینه مالا مال درد ، اما دلی بی کینه دارم
پاکبازم من ولی ، در آرزویم عشق بازی


مثل هر جنبنده ای ، من هم دلی در سینه دارم
من عاشق ، عاشق شدنم
در کدامین مکتب و مذهب ، جرم است پاکبازی
در جهان ، صدها هزاران پاکباز ، در سینه دارم
کار هر کس نیست مکتب داری این پاکبازان
هدیه از سلطان عشق ، بر هر دو پایم پینه دارم


من عاشق ، عاشق شدنم
من از بیراهه های هله بر می گردم و آواز شب دارم
هزار و یک شبی دیگر ، نگفته زیر لب دارم
مثال کوره می سوزد تنم از عشق ، امید طَرب دارم
حدیث تازه ای از عشق مردان حَرب دارم
من عاشق عاشق شدنم ، من عاشق عاشق شدنم
من به خاکستر . . .

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد