گاهیوقتا دلم برای خودم تنگ میشه

این درد نوشته ها نه دلنشین اند نه زیبا اینها یک مشت حرف زخم خورده ی بغض دارند که نشانی درد ناک از یک عشق ناکام دارندو تنها مخاطب شان غایب است !!

گاهیوقتا دلم برای خودم تنگ میشه

این درد نوشته ها نه دلنشین اند نه زیبا اینها یک مشت حرف زخم خورده ی بغض دارند که نشانی درد ناک از یک عشق ناکام دارندو تنها مخاطب شان غایب است !!

می ترسم از نبودنت...

http://s1.picofile.com/file/6935605630/SabrKon_gharibe_.jpg




می ترسم از نبودنت...


و از بودنت بیشتر!!!


نداشتن تو ویرانم می کند...


و داشتنت متوقفم!!!


وقتی نیستی کسی را نمی خواهم.


و وقتی هستی،تو را می خواهم.


رنگهایم بی تو سیاه است،و در کنارت خاکستری ام.


خداحافظی ات به جنونم می کشاند


و سلامت به پریشانیم!


بی تو دلتنگم و با تو بی قرار....


بی تو خسته ام و با تو در فرار...


در خیال من بمان


از کنار من برو


من خو گرفته ام به نبودنت...


فراموش نکرده ام تو را ، ولی


فراموش شده ام


به گمانم...!

قورت می دهم


http://s1.picofile.com/file/6935602612/I_love_u1.jpg


قورت می دهم




همه دلتنگیهایم را



و تلخ نوشته هایم را سر می کشم

انکار نمی کنم ، لج کرده ام

که برایت بنویسم


گریه کنم

عاشقت بمانم

لج کرده ام دوستت داشته باشم

دلم می خواهد باور کنی

دوستت دارم همین

آه

گاهی آرزو می کنم

کاش بودی

نه !

آروز می کنم کاش

می دانستی

مخاطب این همه اشک

این همه انتظار

این همه شعرو احساس

تو بودی

آری

برای تو می نویسم 
......

خیال میکردم هستی

دیگر نگران نیامدن هایت نمیشوم


نام تو در امتداد تمامی خطوط زندگی پیداست


هنوز فاصله ها هستند اما....


ضرب اهنگ دلم به یاد اخرین دیدار


هنوز اهنگ دیگری دارد..




می خوام یه اعترافی بکنم

 

دلم راستی راستی برات تنگ شده

 

نه این چیزی که الان هستی

 

نه اونی که الان شدی

 

همونی که بودی

 

همونی که خیال میکردم هستی

 

شاید دل نبرده بودی اما

 

خیلی خوب بودی  همونجوری که بودی

 

با همه ی دوری آشنا بودی

 

 

به اندازه نوشیدن یک فنجان قهوه

 

- مهمان من -

 

بیا و همون غریبه ای باش

 

که میشناختم

 

نه این آشنای امروزی...

در انتهای چشمانم




در آسمان دلم


ابری داشتم به پهنای وجودت

در انتهای چشمانم

بارشی داشتم به شدت رگبار

تنها بودم ، آمدی

ابر دلم کنار رفت

خورشید در نگاهم درخشیدن گرفت

اینک رفته ای

تنهاتر شدم . . .

بی ابر ، بی بارش ، بی تو

تقصیر از ما نیست

http://s2.picofile.com/file/7229436020/Presentation1.jpg



غریب است دوست داشتن


و


عجیب تر از آن است دوست داشته شدن



وقتی می‌دانیم کسی با جان و دل دوستمان دارد


و


نفس‌ها و صدا و نگاهمان در روح و جانش ریشه دوانده


به بازیش می‌گیریم هر چه او عاشق‌تر


ما سرخوش‌تر


هر چه او دل نازک‌تر


ما بی رحم ‌تر


تقصیر از ما نیست


 تمامیِ قصه هایِ عاشقانه


اینگونه به گوشمان خوانده شده‌اند


برای فریب دادن وجدان

وقت جدا شدن باید بهانه‏ی خوبی ساخت،

نه برای راضی کردن کسی بلکه برای فریب دادن وجدان خودت.




این " زمان " لعنتی که تا دیروز 

با گذشتش همه چیز را خراب می کرد

حالا شده منجی

نشسته ام که با گذشتش

همه چیز را حل کند


آدمی‌ که بی‌ صدا قهر می‌کند، میخواهد که بماند!

 که دوباره بخواهد،که دوباره خواسته شود!

 وگرنه که رفتن را بلد است

اما نه .....







می خواهم عروسک وار زندگی کنم




تا اگر سرم به سنگ خورد نشکند


تا اگر دلم را کسی شکست چیزی احساس نکنم


تا اگر به مشکلات زندگی برخوردم بی پروا به آغوش صاحبم که دخترک کوچکی بیش


نیست پناه آورم .


اما نه .....


چه خوب است که همین انسان خاکی باشم


اما سنگ به سرم نخورد کسی دلم را نشکند و مشکلات مرا از پای درنیاورد

من امشب انتظار بودنت را می کشم





شبی آرام بود و من

چون همیشه غرق رویایت
دو چشم عاشقم را دوخته بر آسمان
من امشب انتظار بودنت را می کشم
کاش من عطر قدومت را میان این نسیم مملو از گریه
میان ابر های مملو از فریاد رعد و برق یا باران
کاش من عطر قدومت را دوباره می چشیدم
خدایا
چه سرد است
من اما همه دردم
بی حضورت بی صدایت ای سراپا همه خوبی همه عشق
همه باران همه یاس
ای حضور تو حضور باغها
ای که عطر بدنت همچو صد جرعه شراب
مست گرداند من
من عاشق من دیوانه تو، من بی می مست
کاش امشب بودی
من برایت حرف دارم سالها
من تو را می خواهم
من تو را می خوانم
من فقط با غم تو غمگینم
من فقط گهگاهی نیمه شب می خوابم
ورنه هر شب تنها بی تو خوابم هیچ است
کاش یک شب و فقط یک شب زود
باز هم گرم حضورت


سرد چشمانم را غرق رویا می کرد
بخواب ای نازنینم
مهربانم
دلنشینم
منم من عاشقت
آرام باش ای بهترینم
من اینجا مست مستم
مست و بی پروا
شبانگاهان منم گرمای عشقت را درون قلبم خواهان
همان شبها که من مست حضور تو
نیاز تو
دو چشم دلنواز تو
خیابان را چو مستان نعره زن طی می کنم شاید تو را در حاله ای از نور من دیدم
ولی ای کاش می بودی و من نعره زن از مستی عشق تو اینجا باز در کنج قفس رویا نمی چیدم
من اینجا کنج زندان پر عطش پر عشق یا دیوانه ام این را نمی دانم
فقط میدانم ای تنها حضور بی حضور
ای که آغشته به تو دستان افکارم
در این دنیای پر رنگ و ریای بی نفس بی عشق بی پرواز
با دل با نفس با عشق با پرواز

به تنهایی محکومم کرده....





این روزا که میگذرد احساس می کنم


یکی از جاده های پر و پیچ و خم و مه آلود

زندگی منو به سوی خود می خواند.....

برای پیدا کردنش همه جا را می گردم

از هر پنجره بازی به امید اینکه اورا ببینم

سرک می کشم ولی نیست......

روزها منتظر یه قاصدک تا خبری برایم بیاورد

ولی قاصدکها هم نشانی من را گم کرده اند......

شبها آسمان را نگاه می کنم تا شاید بتوانم نشونیشو

از ستاره ها بگیرم ولی ستاره ها هم یادشون

رفته نیم نگاهی به زمین بندازن تا نگاه یه منتظر

را ببینند.....
تنهایی رو بیشتر از همیشه احساس می کنم .

خسته تر و دلتنگ تر از همیشه به دنبال پناهگاه امن و

مطمئن خود می گردم تا با رسیدن بهش کمی

آرامش بگیرم ولی مثل اینکه مهربونی که اون بالاست

به تنهایی محکومم کرده.....

مهربون عالم اگر تو اینطور میخوای باشه

من که حرفی ندارم همه ی دلتنگیها و بی کسی ها

برای من ولی ازت میخوام اونی که دوست ندارم

هیچ وقت غمشو ببینم بخنده و شاد باشه.

اونو تنهاش نذار و همیشه باهاش باش .

فقط ای کاش بهم می گفتی تا کی چشمهای

منتظرم باید به جاده ی زندگی باشه....؟؟؟

چیزی نگو!

http://s1.picofile.com/file/6665097582/w4s6rmfl9d4f10cl4ux5.jpg


چیزی نگو!


بگذار سکوت هم در سکوت خود بمیرد!

بگذار سکوت هم عاقبت از سکوت خود به ناله درآید!

چیزی نگو!

بگذار زمان خود بگوید

چشم انتظار

همچنان در کنار جاده نشسته ام

با یک دسته گل پژمرده چشم هایم را به پیچ جاده دوخته ام

چند روز منتظر بودم تا روز موعود فرا رسید

امروز صدای قدم هایت را می شنوم

دستم گرمی نفست را احساس می کند

در دل خدا خدا می کنم که بیایی

اما اگر آمدی دسته گلم را از من بگیر

همه یادگاری را روی اشیائی می نویسند

اما من یادگاری را روی قلبم نوشتم

و روی چشمانم تاریخ زدم.