اینجا من هستم؛ سکوتی محض
سکوتی شکسته و درهم بخاطر هر روز ندیدن تو
اینجا من هستم ؛ تهی از زندگی و روزمرهگی
خالیتر از همیشه؛ با کلافی درهم و پیچ در پیچ
معنی سکوتم را با چشمانم برایت بارها فرستادهام
اینجا من هستم با آوازی که هرگز نشنیدی
من هستم و سازی مبهم
اینجا من ماندهآم تنها در پس اندوه صدای کهنه سازم
من هستم و گلی پرپر شده از عشقی کور
من هستم و یکرنگی شکستهام
اینجا در شهری دور من ماندهام به انتظار هر لحظه که میایی
در شهری خاک گرفته و غروبی تنگ
که سینهام را هر آن میدرد
اینجا من ماندهام و سرمایی که استخوانم را داغان کرده است
من هستم سیمایی شکستهتر از همیشه
اینجا من هستم و خیال همیشگی چشمان تو
قلـب عزیز لطفا خفه شو و در همه کارها "دخالـت" نکن !
هـمان کـه خـون "پمـپاژ" کــــنی کافـیسـت . . .
اگر "خـــسته" هم شدی اجباری نیست به کار !
هــر وقـت دلـت خواسـت دیگــر "کـار" نکـن . .
واژه کم آوردم و یا شاید هم...
نوشتنم نمی آید...
گفتنی ها را گفتم! نوشتنی ها را هم نوشتم!
پس دیگر حرفی برای زدن نمی ماند، جز این که...
حس غریبی تمام وجودم را در بر گرفته. چند روزیست مشغول ورق زدن لغت نامه ام، اما دریغا....
انگار برای توصیف این حس کشنده هیچ واژه ای آفریده نشده...
دلم می خواد تنها باشم، تنهای تنها....
دلم می خواد داد بزنم، داد بزنم و داد بزنم....
بعضی وقتها مجبوری پتکی برداری و با ضرباتی
سهمگین، بکوبی بر پیکرۀ آنچه که ساخته ای.آنچه که خیال می کردی روزی در پناه اش خواهی بود .
شاهد مرگ غم انگیز پائیزم چه کنم...
ابر دلتنگم اگر زار نباشم چه کنم...
من کزین فاصله غارت شده چشم توام...
چون به دیدار تو افتد سروکارم چه کنم...
یک به یک با مژه هایت دل من درگیر است...
.
ای دل بی ارزش !
لامـــصب……………..یاد بگیر !
اگه کسی بهت گفت دوسِتـــــــ دارم
لزوما به این معنی نیست که کَسِ دیگه ای
رو دوست نداره…!
کاش میدانستی
عشق و هوس
دو مقوله ی جدا از هم هستند
عشق بهانه ات است ،
به هوس هایت برس
می خوام حساب تمـــ ام بغض هـای فـــرو خورده ام رو،روشن کنم...
دل است دیگر ،
یا شور میزند یا تنگ میشود
یا میشکند ،
آخر هم مهر سنگ بودن می خورد
روی پیشانی اش !
بگذار س ـ ک ـ و ـ ت قانون زندگی من باشد...
وقتی واژه ها درد را نمی فهمند.
ایــــن زخــم هــا
نمـک کــــــــــــــــــم داشــت
کــــــــــــــــــه
پــاشیــــدی …
پشت چراغ قرمز!
اعتراف کردم”دوستت دارم”
تاهرجامجبور شدی کمی مکث کنی..
یادمن بیفتی
نمیدانستم قراراست بعدمن
تمام چراغهای زندگیت سبز شوند
صدایت نمیکـــــنم که برگـــــردی
مهــــــم باشم ... خودت برمیگردی