آنقـــــدر دلـــم را شکسته انـــد
کـــه تمام راه هــای منتهی بـــه دل خــراب شـده است
چندیست تــابـــلو زده ام
کارگران مشغول کارنـــد آهسته بــرانید
نـــه بـــرای دل شکسته ام
بــــــرای شما کـه از زخـم دلـــم زخــم بـــر نــداریـــد
دیگر ملالی نیست
جز نداشتنت
٬
نخواستنت
٬
راندنت
٬
باختنت
٬
رفتنت
٬
نماندنت
٬
با او و هزاران اوی دیگر بودنت
٬
بدون مکث پاسخ منفی دادنت
.
و عشقی نیست
٬
جز عشق به چشمان ناز تا ابد روشنت.
این را برایت نوشته بودم. باز هم مینویسم:
« هر ستاره شبی است که از تو دورم٬آسمان چه پر ستاره است.»
نو وعشق خوبت اگر قسمتم نیست
به زانو نیفتم که این خصلتم نیست
من از تو نمیخوام دلیل و بهونه
گناهی نداری همینه زمونه
تو نیستی به قلبم جوابی بدهکار
منم که اسیرم تو نیستی گرفتار
برو موندنت رو به اصرار نمی خوام
نه هرگز من عشقو به اجبار نمی خوام
هنوزم عزیزم دلت نازنینه
دل به دلم که ندادی ،
پا به پایم که نیامدی ،
دست در دستم که نگذاشتی
سر به سرم دیگر نگذار که قولش را به بیابان داده ام ...
تـو هم تلخ بودی
تلــخ !
درست مثل قطره های فلج اطفالی
که در کودکی به خوردم می دانند !
غافل از اینکه این بار
تلخی تــو دلم را فلــج کرد ...!
گاهی وسط یک فکر
گاهی وسط یک خیابان
سردت می کنند
داغت می کنند
رگ خوابت را بلدند
زمینت می زنند…
نه صدایش را نازک می کرد
و نه دستانش را ” آردی ” . . .
از کجا باید به ” گرگ ” بودنش شک میکردم ؟!