هر روز مرا پُک میزد و هر لحظه مثل خاکستری
در زیر آتش میماندم، نمی دانستم که بوی
عطر عشقش را حس کنم
یا بوی دود شدنم را...
در دل آرزو میکردم که هیچ گاه برایش ته نکشم...
اما چقدر زود تمام شدم و زیر پایش،وجودم را له کرد...
خدا میداند چه کسی سیگار بعدی او خواهد بود...
اسم تو روی سیگار نوشتم
و برای اولین بار کشیدم
تا بسوزی و فراموشت کنم
اما نمیدونستم با هر پوک ذره ذره
میری تو نفسم و میشی همه کسم
همــه چــیـز بــا تــو شــروع شــد !
اما هـیـچ چـیـز بـدون تــو تـمام نمـی شـود…
حـــتـی هــمـیـن دلــتـنـگــی هــای مـــن!
من پذیرفتم شکست خویش را
پند های عقل دور اندیش را
من پذیرفتم که عشق افسانه است
این دل درد آشنا دیوانه است
میروم شاید فراموشت کنم
در فراموشی هم آغوشت کنم
میروم از رفتن من شاد باش
از عذاب دیدنم آزادباش
آرزودارم بفهمی درد را
تلخی برخورد های سرد را.....
گفته بودی سهراب:
قایقی خواهم ساخت
خواهم انداخت به آب
قایقت جادارد؟
من هم از همهمه ی اهل زمین
دلگیرم...
حرف بی ربطی است که مرد گریه نمی کند ، گاهی آنقدر بغض داری که فقط باید مرد باشی تابتوانی گریه کنی......
می خواهی امتحان کنی ؟
بیا !
امتحانش مجانیست !
صدا بزن عشقت را ...
صدا بزن زندگی ات را از عُمق وجودت ...
اگر جوابی نشنیدی ، در آینه نگاه کن !
دیدی امتحانش مجانی بود ؟!
کم کم پیـر میشوی وقتی عزیزت را صدا می زنی ؛
و جوابی نمی شنوی ! ...
کم کم پیـر می شوی ! ...