کاش می شد که کسی می آمد
این دل خسته ی ما را می برد
چشم ما را می شست
راز لبخند به لب می آموخت
ادامه مطلب ...
الفبای درد از لبم می تراود
نه شبنم ، که خون از شبم می تراود
سه حرف است مضمون سی پاره ی دل
الف ، لام ، میم از لبم می تراود
چنان گرم عشقم که آتش
به جای عرق از تبم می تراود
ز دل بر لبم تا دعایی بر آید
اجابت ز ِ هر یاربم می تراود
ز دین ِ ریا بی نیازم ، بنازم
به کفری که از مذهبم می تراود
قیصر امین پور
در ابتدای
راهی دیگر خود را باز می یابی
و من
ابتدای
جنون را
از انتهای
فصل معصومانه چشمان تو از سر گرفتم
از ابتدای
فصل مرگ اقاقی باغچه
و درخت
اقاقی پژمرد
تاب
نیاورد دوری نگاهت را
در این
فصل بدنبال تو میگردم
ای
معصومانه غمگین
ز جام عاشقی مستم دگر بار
بریدم مهر و پیوستم دگر بار
به دام عاقلی افتاده بودم
ز دام عاقلی جستم دگر بار
ز عشقت توبه کردم، چون بدیدم
ترا، آن توبه بشکستم دگر بار
مرا معذور دار، ار بر خروشم
که هم دیوانه، هم مستم دگر بار
فرود میآیم
بعد سالها، بعد ساعتها
از آرزوهایم
فرود میآیم …نه روزگار
آنگونه بود که برایم گفتند
نه مَردُمانش آنگونه بودند
که خوشبینانه تصورشان میکردم …آنچه اینجا
فراوان یافت میشود
دهانهای همیشه بازِ،
پِر مُدَعاست …اینجا، حتی،
نامها را هم
به سیاهی کشیدهاند …
دیگر هیچ کلمهایی
یافت نمیشود
که با شنیدنش
زلالی در تو سرشار شود …کلمات،
بیمعنی شدهاند !
آه، عزیزم !
مضحک است، مضحک …دیگر هیچ خرمالویی نمیرسد
بمانند کلمات !
همه چیز تا همیشه گَس است …از لابهلای این حرفها
فرود میآیم … دلنوشته عاشق
هر جا که میرم ، یا هر کاری که می کنم ، صورت تو رو در رویاهام می بینم ، دلم برات تنگ میشه . دلم برای همه چیز گفتن با تو تنگ میشه ، دلم برای نوازشت تنگ میشه ، دلم برای همه چیزایی که با هم سهیم بودیم تنگ میشه ، دلتنگی برای تو رو دوست ندارم ، احساس سرد و تنهاییست کاش می تونستم با تو باشم ، همین حالا... تا گرمای عشقمون برف های زمستون این دوری رو آب کنه ، اما چون نمی تونم همین حالا با تو باشم ، نا چارم به رویای زمانی که با هم خواهیم بود قانع باشم...
بهترین مترجم کسی است که سکوت دیگران را ترجمه کند .
میدونی چرا آدما وقتی میرن تو رویا چشاشونو میبندن ؟ یا وقتی گریه میکنن ؟ چون قشنگ ترین لحظات این دنیا دیدنی نیست .
خداوند بی نهایت است ... اما به قدر نیازتان فرود می آید ... به قدر آرزوهایتان گسترده میشود و به قدر ایمانتان کار گشاست ...
روی هر پله باشه خدا یه پله از تو بالاتره نه بخاطر اینکه خداست به خاطر اینکه دستاتو بگیره ...
نمیدانستم که برای دوستداشتنِ دانایی
باید رو به دعای آینه یا امیدِ آب
آهسته از تشنگیِ این تُنگِ شکسته سخن گفت:
فقط میدانم
یک جای خیلی دور
دریا داغدارِ مُرغانِ مهاجریست
که همین نزدیکیها
رو به امید آب و دعای آینه رفتند
و دیگر باز نیامدند.