باز هم که فراموش کرده ای کجا |
این که مدام به سینه ات می کوبد ،قلب نیست ماهی کوچکی است که دارد نهنگ میشود ماهی کوچکی که طعم تلخ تنگ آزارش میدهد وبوی دریا هوایی اش کرده است قلب ها همه نهنگانند در اشتیاق اقیانوس اما کیست که باور کند درسینه اش نهنگی می تپد؟! آدم ها ماهی ها را در تنگ دوست دارند وقلب ها را در سینه. اما ماهی وقتی در دریا است وقلب وقتی در خدا غوطه خورد ،قلب است. هیچکس نمی تواند نهنگی را در تنگی نگه دارد تو چطور میخواهی قلبت را درسینه نگهداری؟ |
حال همه ی ما خوب است.
ملالی نیست جز گم شدن گاه به گاه خیالی دور
که مردم به آن شادمانی بی سبب میگویند.
با این همه عمری اگر باقی بود٬
طوری از کنار زندگی میگذرم که نه زانوی آهوی بی جفت بلرزد
و نه این دل ناماندگار بی درمان...
تا یادم نرفته است بنویسم حوالی خوابهای ما سال پربارانی بود
میدانم همیشه حیاط آنجا پر از هوای تازه ی باز نیامدن است
اما تو لااقل حتی هر وهله، گاهی، هر از گاهی
ببین انعکاس تبسم رویا شبیه شمایل شقایق نیست؟
راستی خبرت بدهم خواب دیده ام
خانه ای خریده ام
بی پرده، بی پنجره، بی در، بی دیوار...
هی بخند
بی پرده بگویمت
چیزی نمانده است من چهل ساله خواهم شد
فردا را به فال نیک خواهم گرفت.
دارد همین لحظه یک فوج کبوتر سفید از فراز کوچه ما میگذرد
باد بوی نامهای کسان من میدهد.
یادت می آید رفته بودی خبر از آرامش آسمان بیاوری؟
نه ری را جان!
نامه ام باید کوتاه باشد، ساده باشد،
بی حرفی از ابهام و آینه،
از نو برایت مینویسم:
حال همه ی ما خوب است،
اما تو باور نکن!
همه چیزمن توئی.....
نمیدونم امشب چه حالی دارم و چی مینویسم...
فقط میدونم دارم تو کوچه رویاهات قدم میزنم ...
هر چی میام جلو تر ازت دور تر میشم ...
همه کوچه بوی تو رو میده بوی نفسهات ...که از ته صدات منو میخونه...
تنها چیزی که باور نمیکنم دیدنته... شده برام یه آرزوی محال ...
هیچ وقت کنارم نیستی ...این فقط خیال تو که منو دنبال میکنه...
چقدر شیرینه رویایی که رنگ از وجود تو میگیره ...
چقدر آرامش بخشه وقتی که حتی در خیال پیش منی ......
وجودت حتی رویات بهونه موندنمه...پس اونو ازم نگیر......
اشک در چشمان من دریای غم دارد به دل...
خنده بر لب می زنم تا کس نداند درد دل...
مرا دردیست اندر دل که گر گویم زبان سوزد....
وگر پنهان کنم ترسم که مغز استخوان سوزد...
با اینکه دوستم نداری
دوستت دارم خیلی زیاد
تموم دنیا به کنار
دلم فقط تو رو می خواد
مدرک دوست داشتن من
شعرای عاشقونمه
شعرای من شعر نیست
حرف دل دیوونمه
با اینکه چشمای تو
برام همش نشونست
جوابمو نمیدی
حرفات همش بهونست
بهونه هات واسه من
مثل اشکات دروغن
توی دلت دشمنام
نفرتمو نشوندن
با اینکه رفتم از دل
منو نبر تو از یاد
تموم خاطراتو
نسپر به شونه ی باد
به یاد عشق پاکم
گاهی برام گریه کن
یه قطره از اشکتو
به قبر من هدیه کن
با اینکه دنیای من
بازیچه زمونست
اما خدای دلم
تکه . یکی یه دونست
مرا با این بالش و این دو تا ملافه و این سه تا شکلات
روی میزت راه می دهی؟
میشود وقتی مینویسی
دست چپت! توی دست من باشد؟
اگر خوابم برد
موقع رفتن
جا نگذاری مرا روی میز!
از دلتنگیت میمیرم
وقتی نیستی
میخواهم بدانم چی پوشیدهای
کجا نشسته ای
چه کار می کنی
و هزار چیز دیگر
تو بگو
چطور به خودم و خدا
کلافه بپیچم
تا بیایی؟
خندههای تو
کودکیام را به من میبخشد
و آغوش تو
آرامشی بهشتی
و دستهای تو
اعتمادی که به انسان دارم
...
چقدر از نداشتنت میترسم