دست گذاشتم رو یکی که یک قشون خاطر خواشن
همشون هنر دارن یا شاعرن یا نقاشن
یا که پشت پنجرش با گریه گیتار میزنن
یا که مجنون می شن و تو کوچه ها جار میزنن
دست گذاشتم رو یکی که عاشقم نمیدونست
سر بودم از خیلی ها و لایقم نمیدونست
دست گذاشتم رو یکی که همه دور و برشن
مردشن،دیوونشن،مجنونشن،پرپرشن
دست گذاشتم رو یکی که عاشقاش زیادی اند
همه جورشو دارن هم عجیبن هم عادی ان
دست گذاشتم رو یکی که نه سفیده نه سیاه
ظاهرش گندمیه به چشم ماها کیمیا
دست گذاشتم رو یکی که داشتنش خوابه هنوز
کمترین شاگرد چشماش خود مهتابه هنوز
دست گذاشتم رو یکی که کارش ساختنه
سرنوشت هر کسی که اونو می خواد باختنه
دست گذاشتم رو یکی که اون منو دوست نداره
من تو پائیـــزم و اون اهل یه جا تو بهاره
دست گذاشتم رو یکی که شعرام و گوش میکنه
تا آخرین بیت و میخونه و فراموش میکنه
دست گذاشتم رو یکی که کهکشون قایقشه
انقدر دوسش دارن،هر کی خوبه عاشقشه
دست گذاشتم رو یکی که خندش هم نفس داره
تو تموم نقشه های خوب دنیا دست داره
دست گذاشتم رو یکی، ما رو چه به فرشته ها
برو شاعر تو بمون و عشق و دست نوشته ها
دست گذاشتم رو یکی که از تو خندش میگیره
.. اینا رو دلم میگه،میگه و بعدش میمیره
گفتی که بیا و از وفایت بگذر
از لهجه بی وفاییت رنجیدم
گفتم که بهانه ات برایم کافیست
معنای لطیف عشق را فهمیدم
کاش به پرنده بودی و من واسه تودونه بودم
شک ندارم اون موقع هم این جوری دیوونه بودم
کاش تو ضریح عشق تو یه روز کبوتر می شدم
یه بار نگاه می کردی و اون موقع پر پر می شدم
به جان هر چه عاشق توی این دنیای پر غوغاست
قدم بگذار روی کوچه های قلب ویرانم
بدون تو شبی تنها و بی فانوس خواهم مرد
دعا کن بعد دیدار تو باشد وقت پایانم
من در اوج پاییزی ترین ویرانی یک دل
میان غصه ای از جنس بغض کوچک یک ابر
نمی دانم چرا شاید به رسم و عادت پروانگی مان باز
برای شادی و خوشبختی باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم
تو را آن قدر در دل می سرایم
که دل یعنی ترا زیبا سرودن
فدای تو شقایق احساس
و رویای بی آغاز سرودن
تو مثل مرهم یاسی برای قلب شکسته
تو مثل سایبان امیدی برای یک دل خسته
تو مثل غنچه لطیفی به رنگ حسرت شبنم
تو مثل خنده یاسی و مثل غربت یک غم
دلم یک دوست می خواهد
که خیلی مهربان باشد
دلش اندازه دریا
به رنگ آسمان باشد
کسی باشد پر از شبنم
پر از پروانه‘آهو‘آب
صدایش چکه ای آواز
نگاهش تکه ای مهتاب
کسی باشد که حرفم را
بفهمد با دل و جانش
پرستوی دلم راحت
بخوابد توی دستانش......
مرواریدچشم هایم را به همراه قطعه هایی از غرور فروختم
در عوض بالاتر از ثروت قارون نصیبم شد
من عشق تو را به دست آوردم و
به یمن داشتن تو هزاران ستاره در آسمان آبی دلم درخشید
تو اولین و آخرین حکایت بی انتهای عشقی
--------------------------
تو مثل خواب نسیمی ، به رنگ اشک شقایق
تو مثل شبنم عشقی ، به روی پونه های عاشق
تو مثل مرهم یاسی ، برای قلب شکسته
تو سایبان امیدی ، برای یک دل خسته !
------------------
اگه تا روز قیامت داشتنت نباشه قسمت
چشم به راه تو میمونم با دلی پر از صداقت
اگه با اشکهای گرمم دل سنگ برام بسوزه
اگه جسم من بپوسه بعده دنیای دو روزه
اگه نقش قصه هاشی مه روی قله ها شی
بری و از من جدا شی اگه باشی یا نباشی
نه فقط عاشقت هستم مرحمی رو قلب خسته ام
این تویی که می پرستم سرسپرده تو هستم
اگه جای تو به این دل همه دنیا رو ببخشنند
میگذرم از هرچه دارم اگه باشی عاشق من
اگه زنجیره به پاهام اگه قفل و اگه صد بند
میرسم هر جا که هستی به تو و عشق تو سوگند
اگه باشی تاجی بر سر یا که از ذره ای کمتر
دل من داغ تو داره تا ابد تا روزه آخر
اگه با یک قلب تب دار بشم از عشق تو بیمار
یا وجود عاشقم را ببرم تا چوبه دار
اگه زندگیم فنا شه طعمه خشم خدا شه
یا که در حسرت عشقت روحم از بدن جدا شه
اگه قلبمو شکستی رفتی و از من گسستی
مهربون یا خودپرستی هر چه هستی هر که هستی
نه فقط عاشقت هستم مرحمی رو قلب خسته ام
این تویی که می پرستم تو بتی من بت پرستم