تو از احساس من دوری واسم تنهایی عادت شد
شکستی قلبمو آخر خیالت حالا راحت شد
ندونستی دوست دارم
نفهمیدی تورو میخوام
تو تنها آرزوم بودی
گذاشتی رفتی من تنهام
ببین هیچ انتظاری نیست
نشد که تو دلت جاشم
ولی باور بکن نازم که من محتاج محتاجم
ای قلب من بارانی ات کردند و رفتند
کنج قفس زندانی ات کردند و رفتند
در سایه های شب تو را تنها نوشتند
سرشار سرگردانی ات کردند و رفتند
احساس پاکت را همه تکفیر کردند
محکومِ بی ایمانی ات کردند و رفتند
هرشب تورا دعوت به بزم تازه کردند
در بزمشان قربانی ات کردند و رفتند
زخمی که رستم از شَغاد قصه اش خورد
مبنای این ویرانی ات کردند و رفتند
یه حرفایی همیشه هست
که از عمق نگاه پیداست
از اون حرفای تلخی که
مثه شعر فروغ زیباست
از اون حرفها که یک عمر
به گوش ما شده ممنوع
از اون حرفهای بی پرده
شبیه شعری از شاملو
از اون حرفها که میترسیم
از اون حرفها که باید زد
از اون درد دلای خوب
از اون حرفهای خیلی بد
نگفتی و نمیگم ها
حقیقت های پنهانی
از اون حرفها که میدونم
از اون حرفها که میدونی
به زیر سقف این خونه منم مثل تو مهمونم
منم مثل تو میدونم
تو این خونه نمیمونم
یه حرفهایی همیشه هست
که از درد توی سینه ست
مثل رپ خونی شاهین
پر از عشق پر از کینه ست
پر از نا گفته هایی که
خیال کردیم یکی دیگه
دلش طاقت نمیاره
همه حرفامون و میگه
میگه میگه . . .
به زیر سقف این خونه منم مثل تو مهمونم
منم مثل تو میدونم
تو این خونه نمیمونم
نگفتی و نمیگم ها حقیقت های پنهونی
از اون حرفها که میدونم از اون حرفا که میدونی