گاهیوقتا دلم برای خودم تنگ میشه

این درد نوشته ها نه دلنشین اند نه زیبا اینها یک مشت حرف زخم خورده ی بغض دارند که نشانی درد ناک از یک عشق ناکام دارندو تنها مخاطب شان غایب است !!

گاهیوقتا دلم برای خودم تنگ میشه

این درد نوشته ها نه دلنشین اند نه زیبا اینها یک مشت حرف زخم خورده ی بغض دارند که نشانی درد ناک از یک عشق ناکام دارندو تنها مخاطب شان غایب است !!

بمیرم؟

روزی اگر سراغ من آمد به او بگو : من می شناختم او را، نام تو را همیشه به لب داشت، حتی در حال احتضار ! آن دل شکسته عاشق بی نام و بی نشان، آن بی قرار، روزی اگر سراغ من آمد به او بگو : هر روز پای پنجره غمگین نشسته بود و گفتگو نمی کرد جز با درخت سرو در باغ کوچک همسایه ! شبها به کارگاه خیال خویش تصویری از بلندی اندام می کشید و در تصورش تصویر تو بلندترین سرو باغ را تحقیر کرده بود ... روزی اگر سراغ من آمد به او بگو : او پاک زیست پاک تر از چشمه ی نور، همچون زلال اشک، یا چون زلال قطره باران به نوبهار، آن کوه استقامت، آن کوه استوار وقتی به یاد روی تو می بود، می گریست ! روزی اگر سراغ من آمد به او بگو : او آرزوی دیدن رویت را، حتی برای لحظه ای از عمر خویش داشت !!! اما برای دیدن تو چشم خویش را پنداشت، آلوده است و لایق دیدار یارنیست ! روزی اگر سراغ من آمد به او بگو : آن لحظه ای که دیده برای همیشه بست آن نام خوب بر لب لرزان او نشست شاید روزی اگر چه ؟ او ؟ نه آه ... نمی آید ! اما اگر آمد به او بگو، من به دعای آمدنش نشسته بودم ...    آنگاه که دوستم نداشتی آهسته بگو تا آهسته بشکنم

لعنت به دل

لعنت به دل که گفت به من تو واسه من شقایقی تو دریای موجای غم تو واسه من یه قایقی لعنت به اون پرنده که پروازو یاد من می داد نگفت که حتی توی اوج میشه از اسمون افتاد لعنت به لحظه ی غروب که رفتنو یاد تو داد همه ی عشق ......... .......

حتی وقتی نیستی...

می نویسم تا تو بخوانی... و بدانی وقتی هستی حتی وقتی نیستی... می نویسم تا بخوانی تا بدانی تا بمانی... می نویسم حتی زمانیکه نمانی... پس تو بخوان و همیشه بدان... لحظه های عشقم.ترسم.غمم.شادیم.امیدم. یاسم... وحتی لحظه های دودلیم را... آنقدر برای تو بوده ام که دیگر من برایم غریبه است من، دوست داشتم ستاره ای بودم که در کنج دلت آشیانه دارد. گر چه می دانم ...... ولی من به لبخند تو خوشم به لبخند تو دلبندم و به لبخند تو امیدوار ... بی تو طوفان زده ی دشت جنونم صید افتاده به خونم تو چنان می گذری غافل از اندوه درونم بی من از کوچه گذر کردی و رفتی بی من از شهر سفر کردی و رفتی قطره ای اشک درخشید ز چشمان سیاهم تا خم کوچه به دنبال تو لغزید نگاهم تو ندیدی ... نگهت هیچ نیفتاد به راهی که گذشتی تا در خانه ببستم دگر از پای نشستم گوییا زلزله آمد گوییا خانه فرو ریخت سر من بی تو کس نشنود از این دل بشکسته صدایی بر نخیزد دگر از مرغک پر بسته نوایی تو همه بود و نبودی تو همه شعر و سرودی چه گریزی ز بر من که ز کویت نگریزم کربمیرم ز غم دل با بی تو با کس ننشینم من و یک لحظه جدایی نتوانم نتوانم...

تولدم تسلیت ...

داغ داغم مث چله ی تابستون...   گیج گیجم مث افتاب داغ مرداد  ...   دلتنگ دلتنگم مث ماهی تنگ ...  بدترین احساس را   روز آغاز تنفس احساس میکنم ...  وقتی با دستان خود خنده هامان را خشکاندم ...   تو بدان من خوش نیستم ...   من آغاز را نمی خواهم    پایان را برایم بیاور      آغازم را تبریک نمی خواهم بدترین احساس درونم را تسلیت گویید  ده خرداد تولدم تسلیت باد

خسته شدم

خدایا خسته ام ... از این زندگی ... از این دنیای به ظاهر زیبا ... از این مردم به ظاهر صادق و با وفا ... خسته ام ... از دوری ... از درد انتظار از این بیماری نا علاج خسته ام دیگر خسته شدم ، خسته ی خسته .....

شکسته..

میگن پازل دل یکیو بهم زدن هنر نیست...هروقت تونستی با تیکه های شکسته پازل دل یه نفر  یه عشق جدید واسش بسازی هنر کردی... درسته اما مگه اگه آدم بخواد هنرمند باشه ممکن نیست پازل دل خودش بدجوری شکسته باشه... اون موقع  یه هنرمند با یه پازل شکسته میتونه پازل شکسته یکی دیگرو جمع کنه.... پس سهم هنر مندا از این دنیا و پازل دلشون چیه؟؟... کی میخواد از پازل شکسته اونا عشق تازه بسازه؟

مــانـنـدمــسـجـدی

مــانـنـدمــسـجـدی در بــیـن راه تـــنــهــــــــایـــم; هــر کــه مــــیگـــذرد مــســـــافـریـســت; مـــی آیـــــد; مــــــی شــکــنــد; هـــم نـــــمـازش را; هــم دل مـــــــرا...!!

آیااین تقدیر منه!!!!!؟؟

آیااین تقدیر منه؟؟؟   تا روزها در جاده دلتنگی بنشینم و افسوس دوری تو را بخورم؟؟ درختان جاده زندگیم در حال خشک شدن هستند.  افسوس که تو دیگر در کنارم نیستی افسوس که سرنوشت برای ما جدایی را رقم زده . افسوس که هرچه بدوم و بدوم تو دور و دورتر می شوی اما!!!!!!....

اگر معنای عشق دل شکستن است ، پس لعنت به عشق !

اگر معنای عشق دل شکستن است ، پس لعنت به عشق ! اگر رسم عاشقی این است که قلب آنکه دوستش داری را بسوزانی و بعد از مدتی رهایش کنی پس لعنت به تو که مرا در این دنیای دروغین در به در کردی! او که ادعا می کرد که تا آخرین لحظه نفسهایش همسفر من است ، رفیق نیمه راه شد ، او که ادعا می کرد که در این دنیای بزرگ تنها مرا دارد و با کسی نیست ، هم نفس غریبه ای دیگر شد…

خدا کنه که بارون بباره بباره بباره


خدا کنه که بارون بباره بباره بباره *



آخه تورو به یاد من میاره میاره میاره


به یاد اون شبی که واسه آخرین بار دیدمت*


چطور دلت اومد بری من که تورو میپرستیدمت


***


خدا کنه که بارون بباره بباره بباره *


آخه تورو به یاد من میاره میاره میاره


به یاد اون شبی که واسه آخرین بار دیدمت*


چطور دلت اومد بری من که تورو میپرستیدمت


***



اون شب یه جور دیگه منو نگاه میکردی*

یادمه اون شب با بغض منو صدا میکردی



اون شب برای آخرین بار دست منو گرفتی*


گفتی خدانگهدار تنهام گذاشتی رفتی


تنهام گذاشتی رفتی .............


***


خدا کنه که بارون بباره بباره بباره *


آخه تورو به یاد من میاره میاره میاره


به یاد اون شبی که واسه آخرین بار دیدمت*


چطور دلت اومد بری من که تورو میپرستیدمت