مرواریدچشم هایم را به همراه قطعه هایی از غرور فروختم
در عوض بالاتر از ثروت قارون نصیبم شد
من عشق تو را به دست آوردم و
به یمن داشتن تو هزاران ستاره در آسمان آبی دلم درخشید
تو اولین و آخرین حکایت بی انتهای عشقی
--------------------------
تو مثل خواب نسیمی ، به رنگ اشک شقایق
تو مثل شبنم عشقی ، به روی پونه های عاشق
تو مثل مرهم یاسی ، برای قلب شکسته
تو سایبان امیدی ، برای یک دل خسته !
------------------
اگه تا روز قیامت داشتنت نباشه قسمت
چشم به راه تو میمونم با دلی پر از صداقت
اگه با اشکهای گرمم دل سنگ برام بسوزه
اگه جسم من بپوسه بعده دنیای دو روزه
اگه نقش قصه هاشی مه روی قله ها شی
بری و از من جدا شی اگه باشی یا نباشی
نه فقط عاشقت هستم مرحمی رو قلب خسته ام
این تویی که می پرستم سرسپرده تو هستم
اگه جای تو به این دل همه دنیا رو ببخشنند
میگذرم از هرچه دارم اگه باشی عاشق من
اگه زنجیره به پاهام اگه قفل و اگه صد بند
میرسم هر جا که هستی به تو و عشق تو سوگند
اگه باشی تاجی بر سر یا که از ذره ای کمتر
دل من داغ تو داره تا ابد تا روزه آخر
اگه با یک قلب تب دار بشم از عشق تو بیمار
یا وجود عاشقم را ببرم تا چوبه دار
اگه زندگیم فنا شه طعمه خشم خدا شه
یا که در حسرت عشقت روحم از بدن جدا شه
اگه قلبمو شکستی رفتی و از من گسستی
مهربون یا خودپرستی هر چه هستی هر که هستی
نه فقط عاشقت هستم مرحمی رو قلب خسته ام
این تویی که می پرستم تو بتی من بت پرستمرنج تلخ است ولی وقتی آن را به تنهایی می کشیم
تا دوست را به یاری نخوانیم،
برای او کاری می کنیم و این خود دل را شکیبا می کند
طعم توفیق را می چشاند
و چه تلخ است لذت را "تنها" بردن
و چه زشت است زیبایی ها را تنها دیدن
و چه بدبختی آزاردهنده ای ست "تنها" خوشبخت بودن
در بهشت تنها بودن سخت تر از کویر است
در بهار هر نسیمی که خود را بر چهره ات می زند
یاد "تنهایی" را در سرت زنده میکند
"تنها" خوشبخت بودن خوشبختی ای رنج آور و نیمه تمام است
" تنها" بودن ، بودنی به نیمه است
و من برای نخستین بار در هستی ام رنج "تنهایی" را احساس کردم
دوستی ساده ما غیر معمولی شد
نمیدونم اون روز تو وجودم چی شد
نمیدونم چی شد که وجودم لرزید
دل من این حسو از تو زودتر فهمید
تو که باشی پیشم دیگه چی کم دارم
چه دلیلی داره از تو دست بردارم
بین ما کی بیشتر عاشقه، من یا تو
هرچی شد از حالا همه چیزش با تو
دیگه دست من نیست، بستگی داره به تو
بستگی داره که تو تا کجا دوسم داری
بستگی داره که تو تا چه روزی بتونی
عاشق من بمونی، منو تنها نذاری
دست من نبود اگه اینجوری پیش اومد
میدونستم خوبی ولی نه تا این حد
انگاری صد ساله که تو رو میشناسم
واسه اینه اینقدر روی تو حساسم
منِ احساساتی به تو عادت کردم
هرجا باشم ناکار به تو برمیگردم
دیگه دست من نیست، بستگی داره به تو
بستگی داره که تو تا کجا دوسم داری
بستگی داره که تو تا چه روزی بتونی
عاشق من بمونی، منو تنها نذاری
دیگه دست من نیست، بستگی داره به تو
بستگی داره که تو تا کجا دوسم داری
بستگی داره که تو تا چه روزی بتونی
عاشق من بمونی، منو تنها نذاری
دیگه دست من نیست، بستگی داره به تو
بستگی داره که تو تا کجا دوسم داری
بستگی داره که تو تا چه روزی بتونی
عاشق من بمونی، منو تنها نذاری
![]() ای مسافر غریبه چرا قلبم و شکستی رفتی و تنهام گذاشتی، دل به ناباوری بستی ای که بی تو، تک و تنها توی این غربت سنگی می دونم بر نمی گردی، شدی همرنگ دورنگی همه زندگی من اون نگاه عاشقت بود چرا فکر کردی به جز من یکی دیگه لایقت بود رفتی و ازم گرفتی اون نگاه آشنات رو واسه من گذاشتی التهاب لحظه هات رو حالا من تنها نشستم با نوای بی نوایی چه غریبم بی تو اینجا ای غریبه بی وفایی ای مسافر غریبه چرا قلبم و شکستی رفتی و تنهام گذاشتی، دل به ناباوری بستی ای که بی تو تک و تنها توی این غربت سنگی می دونم بر نمی گردی، شدی همرنگ دورنگی |
سر خود را مزن اینگونه به سنگ
دل دیوانه تنها دل تنگ
منشین در پس این بهت گران
مدران جامه جان را مدران
مکن ای خسته در این بغض درنگ
دل دیوانه تنها دل تنگ
پیش این سنگدلان قدر دل و سنگ یکی است
قیل و قال زغن و بانگ شباهنگ یکی است
دیدی آن را که تو خواندی به جهان یارترین
سینه را ساختی از عشقش سرشارترین
آن که می گفت منم بهر تو غمخوارترین
چه دلازارترین شد چه دلازارترین
نه همین سردی و بیگانگی از حد گذراند
نه همین در غمت این گونه نشاند
با تو چون دشمن دارد سر جنگ
دل دیوانه تنها دل تنگ
ناله از درد مکن
آتشی را که در آن زیسته ای سرد مکن
با غمش باز بمان
سرخ رو باش ازین عشق و سر افراز بمان
راه عشق است که همواره شود از خون رنگ
دل دیوانه تنها دل تنگ
کنارم هستی و اما دلم تنگ میشه هر لحظه
خودت می دونی عادت نیست فقط دوست داشتن محضه
کنارم هستی و بازم بهونه هامو میگیرم
میگم وای چقدر سرده میام دستاتو میگیرم
یه وقت تنها نری جایی که از تنهایی میمیرم
از این جا تا دم در هم بری دلشوره میگیرم
فقط تو فکر این عشقم تو فکر بودن با هم
محاله پیش من باشی برم سرگرم کاری شم
می دونم یه وقتایی دلت میگیره از کارم
روزاییکه حواسم نیست بگم خیلی دوستت دادم
تو هم مثل منی انگار از این دلتنگی ها داری
تو هم از بس منو می خوای یه جورایی خود ازاری
کنارم هستی و انگار همین نزدیکیاس دریا
مگه موهاتو وا کردی که موجش اومده اینجا
قشنگه رد پای عشق بیا بی چتر زیر برف
اگه حال منو داری می فهمی یعنی چی این حرف
میدونم که یه وقتایی دلت میگیره از کارم
روزایی که حواسم نیست بگم خیلی دوستت دارم
تو هم مثل منی انگار از این دلتنگی ها داری
تو هم از بس منو می خوای یه جورایی خود ازاری