من پذیرفتم شکست خویش را
پند های عقل دور اندیش را
من پذیرفتم که عشق افسانه است
این دل درد آشنا دیوانه است
میروم شاید فراموشت کنم
در فراموشی هم آغوشت کنم
میروم از رفتن من شاد باش
از عذاب دیدنم آزادباش
آرزودارم بفهمی درد را
تلخی برخورد های سرد را.....
گفته بودی سهراب:
قایقی خواهم ساخت
خواهم انداخت به آب
قایقت جادارد؟
من هم از همهمه ی اهل زمین
دلگیرم...
حرف بی ربطی است که مرد گریه نمی کند ، گاهی آنقدر بغض داری که فقط باید مرد باشی تابتوانی گریه کنی......
می خواهی امتحان کنی ؟
بیا !
امتحانش مجانیست !
صدا بزن عشقت را ...
صدا بزن زندگی ات را از عُمق وجودت ...
اگر جوابی نشنیدی ، در آینه نگاه کن !
دیدی امتحانش مجانی بود ؟!
کم کم پیـر میشوی وقتی عزیزت را صدا می زنی ؛
و جوابی نمی شنوی ! ...
کم کم پیـر می شوی ! ...
فکر می کنم که دلم هرگز بی بهانه نمی تپد !
نمی دانم !
شاید بهانه هایم دلگیرند ؛
و یا شاید دلم بهانه گیر است ! ...
.
.
.
.
تمـــام عاشقــانـه هـــا را
روی همیـــن دیــوار مجــازی می نـویســم!
از لـــج تـــو، از لـــج خـودم، از لـــج روزگــار
کـه نشـد یکبـار در واقعیتــــ بـه هـم بگـوییمشـان...!
من دیـــوانه ی آن لـــحظه ای هستــم که تو دلتنگم شوی
و محکم در آغوشم بگیــری
و شیطنت وار ببوسیم
و من نگذارم
عشق من
بوسه با لـــجبازی، بیشتر می چسبـــد
آب وهوای دلم آنقدر بارانی ست
که رخت های دلتنگیم را
فرصتی برای
خشک شدن نیست
چقدر دلم میخواهد نامه بنویســـــــــم...تمبر و پاکــــــت هم هســــــــت....و یـــــــک عالـــــــمه حرف.......کاش کســــــــــی جایــی منتظرم بود
وقتی کسی دیر یادم می کنه نگرانش نمی شم ، چون شاد بوده که از یادش رفتم
همه ی یهویی ها خوبن !!
یهویی بغل کردن
یهویی بوسیدن
یهویی دیدن
یهویی سوپرایز شدن
یهویی بیرون رفتن
یهویی دوست شدن
یهوویی عاشق شدن
.
.
اما امان از یهویی رفتن ها
وقتی میگویم دیگر به سراغم نیا فکر نکن که فراموشت کردم یا دیگر دوستت ندارم.. نـــــــــــه.. من فقط فهمیده ام وقتی دلت با من نیست بودنت مشکــــــلی را حل نمیکند .. تنها دلتنگ ترم میکند
آغوش پارکینگی است که جریمه ندارد . . . . بوسه تصادفی است که خسارت ندارد . . . . . . . . چیه دنبالم راه افتادی؟ برو دیگه ازم راحت شدی . برو...
میدونم میون دنیای کودکی من با تو فاصله قـــَـد یه دریاست، امـا حداقل به آرزوهام دســـــت نزن....!
متن ارسالی از یک دوست
واسه روح تشنه ی من همیشه دیوونه باشه
کسی که هر کلامش طلوعی تازه باشه
غم و تنهایی ما به یک اندازه باشه
اون کسی که خواستن اون با همه فرق داشته باشه
هر چی که از اوبخونم شعر دلتنگی نباشه
کسی که برای خوندن نشسته توسینه ی من
نفس هاش هوای عشق ، سکوتش صدای عشق
اون که از نهایت عشق منو با اسمم بخونه
منو جزئی از وجودش یا خود خودش بدونه
اونی که گمشده از آغاز تا که من تنها بمونم
جاده ی جستجوهامو تا قیامت بکشونم
کسی که همیشه عاشق
مثل من دیوونه باشه
تو دنیا اگه نباشه
تو آینه میتونه باشه
نیمه ی گمشده ی من چه کسی میتونه باشه !!!!