-
دل سوخته
1390/05/20 23:26
دلسوخته تر از همه سوخته گانم از جمع پراکنده رندان جهانم در صحنه بازیگری، کهنه دنیا عشق است این کهنه قمار من بازیگر آنم با آن که غم باخته در وادی عشقم بازنده ترین هست در این جمع نشانم ای عشق، از تو زهر است به کامم دلسوخت، تن سوخت، ماندن حرامم عمریست که می بازم و یک برد ندارم اما چه کنم عاشق این کهنه قمارم ای دوست مزن...
-
یکی را دوست می دارم
1390/05/20 23:21
یکی را دوست می دارم ، ولی افسوس او هرگز نمی داند نگاهش می کنم ،شاید بخواند از نگاه من ، که او را دوست دارم ولی افسوس او هرگز نگاهم را نمی خواند ‹ و ا ی › به برگ گل نوشتم من ، که او را دوست می دارم ولی افسوس ، او گل را به زلف کودکی آویخت ، تا او را بخنداند صبا را دیدم و گفتم صبا ، دستم به دامانت بگو از من به دلدارم ،...
-
من عاشقم مجنون تو گمگشته در بارون تو
1390/05/15 16:07
کنار سیب و رازقی نشسته عطر عاشقی من از تبار خستگی بی خبر از دلبستگی ، عاشقم ابر شدم صدا شدی، شاه شدم گدا شدی، شعر شدم قلم شدی، عشق شدم تو غم شدی لیلای من، دریای من آسوده در رویای من این لحظه در هوای تو گمشده در صدای تو من عاشقم مجنون تو گمگشته در بارون تو مجنون لیلی بی خبر در کوچه های در به در مست و پریشون و خراب هر...
-
نفسم ... !
1390/05/13 23:40
عشق چیز عجیبی نیست نازنینم همین است که تو دلت بگیرد ...و من نفسم ... !
-
به حباب لب یک رود قسم!!!!!!!!!!!!!!
1390/05/13 23:33
" به درد هم اگر خوردیم قشنگ است*به شانه بار هم بردیم قشنگ است*دراین دنیاکه پایانش به مرگ است*به یادهماگربودیم قشنگ است* " " می بوسم می گذارم کنار ، تمام ِ چیز هایی که ندارم را ،دست هایت را ، شانه هایت را ، عاشقی ات را ، همه را " " خدا آن حس زیبایی است که در تاریکی صحرا زمانی که هراس مرگ می...
-
نقطه سر خط!؟
1390/05/13 23:30
میگویی رسیده ام ته خط میگویم به خاطر داری اول دبستان را ؟ معلم میگفت نقطه سر خط!؟ میگویی نقطه ، نقطه ، نقطه میگویند رها کن هر چه گفته میگویم به خاطر دارید ؟ معلم اول دبستان میگفت مکث که میکنم ویرگول را فراموش نکنید خداوند من را نویسنده آفرید به خاطر دارید ؟ نویسنده ها هر نقطه که میگذارند سر خطی در کار است
-
کم تــــــــوقع شده ام
1390/05/13 23:27
چقدر کم تــــــــوقع شده ام نـه آغوشت را میـــــــــخواهم ! ... نـه یک بوســــــــــــه ! نـه دیگر بودنت را همین که بیایی از کنارم رد شوی کافیست ...! مــــــرا به آرامش میرساند حتی اصطحکاک ســــــــــــایه هایمان ...
-
خداییش مشکل از من بود یا تو
1390/05/07 16:43
خداییش اینطوی بود حال و روزم خداییش حقمه اگه بسوزم ؟ من و از دست حرفات خسته کردی خداییش بد من و وابسته کردی آخه تو مشکل رو می دونستی خداییش تو می خواستی می تونستی جواب مهربونیم و ندادی نگو نه قدرمو نمی دونستی من و از دست حرفات خسته کردی خداییش بد من و وابسته کردی جوانیم و ازم راحت ربودی خداییش اون که می گفتی نبودی...
-
فراموشم کن ...
1390/04/31 06:10
فراموشم کن ... سر فصل ، بسر امد ... مانند غروب دلنشین خورشید ... در پس روزی زیبا و طولانی رفتن آفتاب به مانند حکمی اجرا میشود و انتظار برای طلوعی دیگر شروعی دوباره می یابد ... بودنم ، شاید ارمغانی نداشت ، جز مزاحمتی همیشگی ... گفتم که : میگویم گفتنیها را و بعد به انتظار طلوعی دیگر ، شاید در اسمانی دیگر ، و در افقی...
-
فراموشم کن
1390/04/31 06:09
رفتم که بی پروا شوم وز عشق تو رها شوم خواهم روم در کوه و دشت یا قطـــــره از دریــــا شـوم رسوای عشق و ناز تو بودم زمانی راز تـــــــو خواهم فراموشم کنی خواهم که مدهوشم کنی من یار همراه نیستم باتوهم بستر نیستم گفتم فراموشم کن تو تو فراموشم کن من که لایق نیستم فراموشـــــــــــــــم کـــــــــــــــــــــــــن
-
شقایق گفت با خنده: نه بیمارم نه تب دارم
1390/04/22 11:40
شقایق گفت :با خنده نه بیمارم، نه تبدارم اگر سرخم چنان آتش حدیث دیگری دارم گلی بودم به صحرایی نه با این رنگ و زیبایی نبودم آن زمان هرگز نشان عشق و شیدایی یکی از روزهایی که زمین تبدار و سوزان بود و صحرا در عطش می سوخت تمام غنچه ها تشنه ومن بی تاب و خشکیده تنم در آتشی می سوخت ز ره آمد یکی خسته به پایش خار بنشسته و عشق از...
-
قسم به پرستو
1390/04/22 11:35
قسم به پرستو ان گاه که جفتش میمیرد و تنها به آشیانه باز میگردد چه غروب غریبی! قسم به کرم شب تاب ان گاه که از پیله بیرن می آید و با نسیم هم آغوش می شود چه پروازی! قسم به خورشید آنگاه که تو بر آن میتابی چه تلالویی! قسم به همه دانه ها ان گاه که در خاک میمیرند و در نور متولد میشوند چه رستاخیزی! قسم به ساقه ای که در باد...
-
توی کوچه های بی عبور پاییزی
1390/04/19 12:49
امشب دوباره غرق در تمنای دیدنت سرمه ی انتظار به چشمانم میکشم ... امشب دوباره تو را گم کرده ام میان آشفته بازار افکار مبهمم توی کوچه های بی عبور پاییزی دستان گرمت را ... نگاه مهربانت را ... شانه های بی انتهایت را منتظر نشسته ام ...
-
امروز
1390/04/19 12:48
امروز ، چرکنویس ِ پاک ِ یکی از نامه های قدیمی را پیدا کردم ! کاغذش هنوز، از آواز ِ آن همه واژه بی دریغ سنگین بود ! از باران ِ آن همه دریا ! از اشتیاق ِ آن همه اشک چقدر ساده برایت ترانه می خواندم ! چقدر لبهای تو در رعایت ِ تبسم بی ریا بودند ! چقدر جوانه رؤیا در باغچه ی بیداریمان سبز می شد ! هنوز هم سرحال که باشم، کسی...
-
اگرآمدآن شخص !!!!!!
1390/04/19 12:46
روز ها میگذرند لحظه ها از پی هم میتازند وگذشت ایام,چون چروکی است که برچهره من میماند روزهامیگذرند , که سکوتی ممتد, برلبم میرقصد قصه هایی که زدل می آیند , زیرسنگینی این بارسکوت بی صدامیمیرند روزها میگذرند , که به خود میگویم گرکسی آمدوبرداشت زلب مهرسکوت گرکسی آمدوگفت قطعه شعری بسرود گرکسی آمدوازراه صفا دل ما را بربود...
-
زندگی زیبا چیست ؟
1390/04/19 12:42
-
کاش می شد که کسی می آمد
1390/04/19 12:39
کاش می شد که کسی می آمد این دل خسته ی ما را می برد چشم ما را می شست راز لبخند به لب می آموخت کاش می شد دل دیوار پر از پنجره بود و قفس ها همه خالی بودند آسمان آبی بود و نسیم روی آرامش اندیشه ی ما می رقصید کاش می شد که غم و دلتنگی راه این خانه ی ما گم می کرد و دل از هر چه سیاهی ست رها می کردیم و سکوت جای خود را به هم...
-
نه شبنم ، که خون از شبم می تراود
1390/04/19 12:37
الفبای درد از لبم می تراود نه شبنم ، که خون از شبم می تراود سه حرف است مضمون سی پاره ی دل الف ، لام ، میم از لبم می تراود چنان گرم عشقم که آتش به جای عرق از تبم می تراود ز دل بر لبم تا دعایی بر آید اجابت ز ِ هر یاربم می تراود ز دین ِ ریا بی نیازم ، بنازم به کفری که از مذهبم می تراود قیصر امین پور
-
ابتدای جنون را
1390/04/19 12:36
در ابتدای راهی دیگر خود را باز می یابی و من ابتدای جنون را از انتهای فصل معصومانه چشمان تو از سر گرفتم از ابتدای فصل مرگ اقاقی باغچه و درخت اقاقی پژمرد تاب نیاورد دوری نگاهت را در این فصل بدنبال تو میگردم ای معصومانه غمگین
-
ز جام عاشقی مستم دگر بار
1390/04/19 12:32
ز جام عاشقی مستم دگر بار بریدم مهر و پیوستم دگر بار به دام عاقلی افتاده بودم ز دام عاقلی جستم دگر بار ز عشقت توبه کردم، چون بدیدم ترا، آن توبه بشکستم دگر بار مرا معذور دار، ار بر خروشم که هم دیوانه، هم مستم دگر بار
-
این چه جهانیست
1390/04/06 11:28
این چه جهانیست این چه بهشتیست این چه جهانیست که نوشیدن می نارواست ؟ این چه بهشتیست که در آن خوردن گندم خطاست ؟ آی رفیق این ره انصاف نیست این جفاست راست بگو راست بگو راست فردوس برین ات کجاست ؟ راستی آنجا هم ، هر کس و ناکس خداست ؟ راست بگو راست بگو راست فردوس برین ات کجاست ؟ بر همه گویند که هشیار باش بر در فردوس بشیند...
-
شعری زیبا از مولانا:
1390/04/06 11:26
ما همه در ره عشق تو اسیران بیم و بلائیم کس نیست چنین عاشق و بیچاره که مائیم یا رب مددی کن که در این شهر غریبیـــــــــم یــــــــا رب کرمی کن که در این شهـر گدائیم حلاج وشاینیـــــــــــــــــــم که از دار نترسیـــم مجنــــــــــو ن صفتانیم که در عشق خدائیم نه اهل صلاتیم نه مستــــــــــــان خـــرابـــــات...
-
دستمو با دستای مهربون
1390/04/06 11:25
ای تنم از نوازش تو جون گرفته دستمو با دستای مهربون گرفته ساقه سبز تنت سایبون تن این هرزه گرده کوچه هاست ای که بارفتن تو از تپیدن میمونه نبض سرد کوچه ها گریه کن گریه که وقت رفتنه فصل پژمردن و گریه کردنه گلای اطلسیمونو برده باد صدای کوچ پرنده ها میاد صدا میاد صدا میاد همنفس برات کنج این قفس مرغ پرشکسته مثل سایه تا آخرین...
-
دلبرکم چیزی بگو
1390/04/06 11:23
دلبرکم چیزی بگو به من که از گریه پرم به من که بی صدای تو از شب شکست می خورم دلبرکم چیزی بگو به من که گرم هق هقم به من که آخرینه آواره های عاشقم چیزی بگو که آینه خسته نشه از بی کسی غزل بشن گلایه ها؛ نه هق هق دلـــــــــواپسی نـذار که از سکوت تـــو پـــــــــرپـــــــــر بشن ترانـه ها دوباره من بمونم و خاکستر...
-
از همان روزی که
1390/04/06 11:21
از همان روزی که فرزندان« آدم»زهر تلخ دشمنی در خونشان جوشید آدمیت مرد گر چه «آدم» زنده بود از همان روزی که یوسف را برادر ها به چاه انداختند از همان روزی که با شلاق و خون ،دیوار چین را ساختند آدمیت مرده بود بعد دنیا هی پر از آدم شد و این آسیاب گشت و گشت،قرن ها از مرگ آدم هم گذشت ای دریغ،آدمیت بر نگشت قرن ما روزگار مرگ...
-
تو که نیستــــی
1390/04/06 11:20
تو که نیستــــی از خودم بی خبــــرم کــــــــی بیاد و کی بشه همسفــــــــــــرم؟ دل من، از تــــــــــــــــــــو جـــدا نیست این هـــــــــــوا، بی تـو هـــــــــــــــــوا نیست چی بگـــــــــــــــــم؟ از کی بگـــــــــــــــــــ ــم؟ وای! دیگه غم، یکــــــــــــی دوتــــــــــــــــــــــــــا نیست! تو...
-
شاعر دنیا من اگه بودم
1390/03/25 08:13
شاعر دنیا من اگه بودم آغاز شعرم با کلام پدرم بود عشق تو صحرا من اگه بودم آب حیاتم توی دست پدرم بود وای اگه گندم پوست تنم بود ...اون که با دستاش من می کاشت پدرم بود ریشه رو تو خاک اگه می ذاشت پدرم بود پدر روحه پدر جونه پدر دینه و ایمونه پدر خسته پدر بی زار از این دنیای دیوونه پدر نوره پدر امید پدر عشقی که می مونه پدر...
-
بی تووووووووووووو
1390/03/21 20:11
-
من همانم که تمام عمر را بس زنامردان عالم خسته ام
1390/03/21 20:03
من دلم بازهم شکست ازفرط نامردی ودرد من دلم بازهم خرید غصه زیک نامرد بد من به تاکی بایداین نامردی ،بینم پس زدل من مگر دارم زنامردان عالم،خشم به دل من دگر باره کمی افسرده ودل خسته ام من به دامان کدامین، دوست خوب بگسسته ام من به دنبال تب وتاب تمام مستی ام من به تنهایی چرا یک سویه دراین هستی ام من زناپاکان دوستی یا رفاقت...
-
درست نیست!
1390/03/21 20:02
او که می داند می خواهد برود و ماندنی نیست چرا کسی را وادار به دوست داشتنش می کند؟؟!! شما هم همان قدر که من از دوست داشتن درد می کشم درد می کشید؟؟!! شما هم وقتی به گذشته و آدم هایی که رفته اند، فکر می کنید، طعم تلخی دهانتان را پر می کند؟؟!! شما هم نمی دانید بروید یا بمانید، یا مثل همیشه شما گذشته اید و منم که جا مانده...